روایت دردهای زینب (س) - امانت در خرابه شام
اسراء به قصد مدينه از شام بيرون ميآيند.
حضرت زينب از دروازة شام كه ميخواهد بيرون رود، سرش را از محمل خود بيرون آورده و
خطاب به مردم شام ميگويد: «اي مردم! اگر ما را خارجي خوانديد، و اگر ما را در
خرابه جاي داديد، ما رفتيم. اما جان شما و جان امانتي كه در خرابه شام نهادهايم.
هر وقت توانستيد بر سر مزار او برويد و شمعي روشن نماييد و آبي بر مزار او بپاشيد.
او امانت برادرم حسين (ع) است.»
نماز شب
كاروان اسراء به دروازه شام ميرسد و مشغول استراحت ميگردد. امام سجاد (ع) ميفرمايد: «عمهام را ديدم كه نماز شب خود را نشسته ميخواند. وقتي از او سؤال كردم، فرمود: «خواستم سرپا نماز بخوانم، ديدم پاهايم توان ايستادن را ندارد. چون امروز سهمية نان خودم را به اطفال دادم؛ تا بلكه سير شوند و لذا خودم دچار ضعف و كاستي شدهام و نميتوانم ايستاده نماز شب را به جا آورم.
به جهت ترویج فرهنگ اسلامی و معرفتی ، استفاده از کلیه ابزارها ، قالبها ، مقالات و محتویات چندرسانه ای (صدا و تصویر) به جز برای موارد تجاری بلامانع است .
کپی برداری و حذف کپی رایت از آواتارها، ابزارهای وبلاگی (کد و گرافیک) و قالبهای پایگاه جامع عاشورا شرعا حرام و قابل پیگرد قضایی است.
Copyright © 2014 / 1393 Ashoora.ir
چند نکته:
• نظرات شما پس از بررسی و بازبینی توسط گروه مدیریت برای نمایش در سایت منتشر خواهد شد.
• نظرات تکراری و تبلیغاتی(به جز وبلاگ ها) تائید نمی شوند و امتیازی هم به آنها تعلق نخواهد گرفت.
• در صورتی که نظر شما نیاز به پاسخ دارد، پاسخ خود را در ذیل همان موضوع دنبال فرمایید.