استراتژي صلح در نظر امام مجتبي(ع)
بايد پذيرفت كه ابومحمد امامحسن مجتبي (ع) با قبول صلح نامه كه برخي از دوستانش آن را موجب ذلت و دشمنانش آن را اقدامي از روي ترس و تسليم طلبي خواندهاند، فداكاري بزرگي از خود نشان داد. امضاي اين صلح نامه يكي از پر شكوهترين جلوههاي پيروزي بر خود و مقاومت در برابر طوفانهاي هوا و هوس و احساس مسئوليت در مقابل ريختن خونهاي مسلمانان و به حقيقت پيوستن اين سخن راست و تصديق شده پيامبر بزرگوار بوده است كه فرمود:«اين پسرم (امامحسن) سرور است و شايد خداوند به وسيله او ميان دو گروه مسلمانان را اصلاح كند». (بحارالانوار ، ج 43 ، ص 298)
اگر امام حسن پيشواي صلاح و راستي و الگوي فداكاري و مجمع كرامها و بزرگواريها و در نهايت امام مويد به غيب نميبود، از اين كه ميديد معاويه، يعني همان كسي كه پيامبر (ص) در باره او فرمود بود:«چون معاويه را بر منبر من ديديد بكشيدش و (اگر چه) هرگز چنين نميكنيد»، بر اريكه حكومت مينشيند، روح پاكش دچار آشوب و اضطراب ميگشت. اگر قلب بزرگ او به پروردگارش متصل نميبود، هر آينه دل شكسته و رنجيده خاطر ميشد و دق ميكرد. چرا كه به چشم خود ميديد كه مسلمانان دوباره به قهقرا ميروند و ستاره «جاهليت جديد» از نو درخشش پيدا كرده است.
اگر بردباري عظيم او كه برگرفته از قوت ايمان وي به خدا و تسليم در برابر قضاي او نميبود، هرگز در مقابل معاويه از خود شكيبايي نشان نميداد معاويه بر منبر رسولخدا مينشست و منشور رسالت را پاره ميكرد و به بزرگترين مردم پس از پيامبر (ص)، دشنام و ناسزا ميگفت. آري امام حسن آخرت را بر دنيا ترجيح داد و به خاطر موارد زير پذيراي صلح گرديد:
1ـ اهلبيت (ع) به حكومت به عنوان وسيلهاي براي تحقق بخشيدن به ارزشهاي مكتب مينگريستند. بنابراين هنگامي كه مردم از اين راستين منحرف شوند و طبقات فاسد بر جامعه مسلط گردند و بخواهند از دين به عنوان ابزاري در خدمت منافع نامشروع خود بهره گيرند، پس حكومت و حكمران به جهنم برود تا مشعل مكتب فروزان بماند، و تمامي امكانات براي اصلاح جامعه و با هر وسيلهاي بكار گرفته شود.
اميرمومنان علي (ع) درباره شيوه حكومت ميفرمايد:
«به خدا سوگند، معاويه از من زيركتر و باهوشتر نيست، اما او خيانت پيشه ميكند و (در راه حكومت) مرتكب گناه ميشود و اگر خيانت منفور نميبود من خود زيركترين مردمان بودم، ولي هر خيانتي گناه و هر گناهي كفر است و هر خيانت پيشهاي را روز قيامت پرچمي است كه بدان شناخته ميشود. به خدا سوگند كه من با نيرنگ فريفته نميشوم و سختيها مرا دچار ضعف و سستي نميكند.»(نهج البلاغه ، خطبه 200-طبع صبحی صالح)
همچنين از ابنعباس روايت شده است كه گفت:«در ذي قار بر اميرمومنان (ع) وارد شدم. او داشت، كفش خود را وصله ميكرد. پس به من گفت: قيمت اين كفش چند است؟ گفتم قيمتي ندارد. فرمود: به خدا سوگند اين كفش در نزد من از حكومت بر شما محبوبتر است مگر آنكه حقي را بر پاي دارم يا از باطلي جلوگيري كنم». (نهج البلاغه ، ص 76)
2ـ امامحسن در زماني ميزيست كه روح ايمان در نزد مردم و به ويژه در قبايل عربي كه به خارج از حجاز رفته و در سرزمينهاي پر خير و بركت پراكنده شده بودند، به غايت تنزل يافته بود. اين قبايل رسالت خود را يا فراموش كرده و يا هالهاي بي رمق از آن نگه داشته بودند.
«كوفهالجند»كه در روزگار خليفه دوم ساخته شد تا حامي سپاه و مركزي براي فتوحات شرقي مسلمانان باشد به صورت مركز كشمكشهاي قبايل و لشكركشي هاي فاسد درآمده. هر كس كه بيشتر ميداد مردم جذب او ميشدند. البته در اين ميان، قبايل ديگري نيز بودند كه از اسلام و حق و خط مشي انقلابي اهلبيت دفاع ميكردند. اما بيشتر قبايلي كه در آن سرزمين ميزيستند در پي رسيدن به مال و ثروت بودند تا آنجا كه از پيرامون رهبري شرعي پراكنده گشتند و همين كه دانستند معاويه اموال مسلمانان را بي هيچ حساب و كتابي به اين و آن ميبخشد، با گردن كشان شامي بناي نامه نگاري نهادند. براي همين است كه شما ميبينيد حتي پسر عموي امامحسن (ع) كه فرماندهي سپاه آن حضرت را بر عهده داشت، به طمع رسيدن به بيش از يك ميليون درهم، حضرت را وا ميگذارد و به معاويه ميپيوندد.
همچنين ميبينيم كه كوفه بار ديگر به امام به حق خود، يعني حسينبنعلي (ع) كه پسر عمويش مسلمبنعقيل را به سوي آنان روانه ميكند، پشت ميكند.
چرا كه ابنزياد به كوفه گسيل ميشود و به آنان قول ميدهدكه به سهم هر يك «دهتا» بيفزايد. كوفيان نيز با شنيدن اين وعده به ابنزياد ملحق ميشوند و در زير پرچم او سبط رسولخدا (ص) و اهلبيت آن حضرت را به فجيعترين وضع ميكشند و اصلا از ابنزياد نميپرسند كه منظورش از «ده» چيست. بعد معلوم ميشود كه منظور ابنزياد از ده فقط ده دانه خرما بوده است!!چه بسا كوفيان به خود وعده ميدادند كه حتما منظور از ده، ده دينار است!
كوفيان از جنگ خسته شده بودند و به زندگي راحت و آسوده ميانديشيدند. و اهل بصيرت كه پيرامون حضرت امير (ع) گرد آمده بودند و از ايشان دفاع ميكردند و روز را به مردم تذكر ميدادند و فضايل امام به حق خود را براي آنان باز ميگفتند، در ميان آنان حضور نداشتند. ديگر عمار ياسر، كه در روز صفين فرياد ميزد «پيش به سوي بهشت» در كوفه نبود. ديگر مالك اشتر آن يار دلاور و پيشگام و فرمانده جنگي زيرك اميرمومنان در ميان كوفيان حضور نداشت. مردي چون «ابنالتيهان» كه امير مومنان او را برادر خود ميدانست و در غيابش آه حسرت سر ميداد، بين كوفيان نبود. ديگر هيچ نشاني از ياران آگاه رسولخدا (ص) و علي (ع) كه به آنها اعتماد ميكردند و در اداره جنگها از ايشان كمك ميگرفتند، در جامعه كوفه ديده نميشد. . .
دفتر زندگي درد آلود امامعلي، آن قهرمان پيشگام جنگها، نيز به تيغ خيانت بسته شده بود. مگر او نبود كه اندكي پيش از شهادتش بر فراز منبر رفت و قرآني بالاي سرش باز كرد و خطاب به پروردگارش گفت:
«چه چيزي تيره روزترينِ شما را از كشتن من مانع مي شود؟!خدايا! من اينان را خسته كردم و اينان نيز مرا به ستوده آوردند. پس ايشان را از من و مرا از ايشان آسوده گردان». (بحارالانوار ، ج 42 ، ص 196)
اين در حالي است كه علي (ع) اندكي پيش از شهادت، سپاهي براي نبرد با معاويه بسيج كرده بود و اين همان سپاهي بود كه پس از وي فرزندش امامحسن فرماندهي آن را عهدهدار شد، اما تضعيف اراده سپاهيان و اختلاف نظر آنان و نيز خيانت فرمانهان سپاه موجب شكست سپاه حضرت شد. به طوري كه ميتوان گفت كه اگر همين عوامل در زمان حيات حضرت علي نيز رخ ميداد او را نيز با شكست مواجه ميكرد.
اما تقدير آن بود كه اميرمومنان به شهادت رسد و صلح به دست فرزند بزرگوارش كه پيامبر (ص) گفته بود:خداوند به وسيله او ميان دو گروه از امتش اصلاح برقرار ميكند، امضا شود.
در حديثي از حارث همداني آمده است كه گفت:
چون اميرمومنان شهيد شد، مردم نزد امامحسن آمدند و گفتند: تو جانشين پدرت و وصي اويی و ما گوش به فرمان تو هستيم. پس بر ما حكومت كن. امامحسن به آنان گفت:
«به خدا سوگند كه دروغ ميگوييد. شما به كسي كه بهتر از من بود وفا نكرديد آنگاه چگونه به من وفادار خواهيد ماند؟ و چگونه من به شما اطمينان كنم در حالي كه به شما اعتماد ندارم؟ اگر راست ميگوييد قرار من و شما اردوگاه مداين باشد، آنجا وفاداري نشان دهيد». (بحارالانوار ، ج 44 ، ص 43)
امامحسن (ع) در چنين شرايط دشواري چه ميتوانست بكند؟ آيا با سپاهيان خود بايد مانند معاويه رفتار ميكرد، اموال مسلمانان را به آنها بذل و بخشش ميكرد و هر كس را كه از خود گريزان ديد با عسل زهر آلود از ميان ميبرد، يا آنكه روش پدرش را پيش ميگرفت هر چند كه اين امر حكومت او را با سختيها و دشواريها مواجه سازد؟
آن حضرت از حكومت دست شست، چرا كه پي برد كه حكومت نميتواند وسيلهاي پاك براي تحقق بخشيدن به اهداف و ارزشهاي رسالت باشد. او وسيلهاي بهتر از حكومت يافت و آن پيوستن به صفوف مخالفان و دميدن دوباره روح مكتب در امت از طريق پرورش رهبران و نشر افكار و رهبري مومنان راستين مخالف با حكومت و توسعه مبارزه مخالفان بود.
3ـ شرط صلح نامهاي كه امام (ع) بر معاويه املا كرد و آنها را معيار سلامت حكومت دانست خود گواه آن است كه آن حضرت در انديشه طرح نقشهاي براي رويارويي با اوضاع فاسد بوده است، اما با به كارگيري وسايل ديگري جز ابزار حكومت.
در برخي از موارد اين صلح نامه آمده است:
1ـ معاويه بايد به كتاب خدا و سنت پيامبرش و روش جانشينان صالح آن حضرت حكومت كند.
2ـ معاويهبنابيسفيان نبايد كسي را پس از خود به عنوان جانشين معرفي كند. بلكه تعيين خليفه پس از وي بر عهده شوراي مسلمانان است.
3ـ مردم در هر كجا كه باشند يا در شام يا در عراق يا در حجاز و يا در يمن بايد در امن و امان به سر برند.
4ـ ياران و پيروان علي و اموال و زنان و فرزندانشان بايد از هرگونه تعرض مصون باشند.
5ـ معاويه نبايد عليه حسنبنعلي و برادرش حسين و نيز ديگر افراد خاندان رسولخدا (ص) در نهان و آشكار دست به توطئه بزند و يا آنها را در هر كجا كه باشند به هراس اندازد. (بحارالانوار ، ج 42 ، ص 65)
نگاهي گذرا به اين شرط ها ما را بدين نكته رهنمون ميكند كه اين صلح نامه در برگيرنده مهمترين قانونهاي حكومتي حكومت اسلامي اعم از قانوني بودن حكومت بر طبق كتاب و سنت و شورايي بودن حكومت ميباشد. بنابر اين شرطها، معاويه مسئول برقراري امنيت براي مردم و به ويژه رهبري مخالفان يعني خاندان پيامبر (ص) است.
معاويه نيز اين شرطها را به عنوان اساس حكومت در نزد مردم پذيرفت. امام (ع) نيز بدين وسيله مهمترين راه را براي نماياندن حقيقت معاويه و آگاه كردن انديشمندان و دينداراني كه بر برخي از شرطهاي اين صلح نامه مخالفت ميكردند، انتخاب كرد.
امامحسن براي قانع كردن گروهي از مسلمانان به صلح با معاويه، رنج فراواني متحمل شد، زيرا جانها در اشتياق نبرد با معاويه ميسوخت و همين امر موجب ميشد كه آنان بيعت با وي را خوشايند ندانند. افزون بر اينكه سادهلوحان خوارج عقيده داشتند كه هر كس حكومت را به معاويه بسپارد به كفر گراييده است و حتي نسبت به آن حضرت گفتند:«به خدا سوگند اين مرد كافر شده است»!(بحارالانوار ، ج 42 ، ص 47)
امامحسن (ع) پس از انعقاد صلح نامه با معاويه براي مردم سخناني ايراد كرد و گفت:
«اي مردم! اگر شما در تمام ديار در پي مردي بگرديد كه جدش رسولخدا (ص) باشد، جز من و برادرم كسي را نمييابيد. معاويه بر سر حقي با من به منازعه برخاست كه از آن من بود، اما به خاطر صلاح امت و جلوگيري از خونريزي آن را بدو وا گذاردم و شما با من بيعت كرديد كه با كسي كه من آشتي كنم شما نيز آشتي جوييد و من چنين صلاح ديدم كه با معاويه صلح كنم تا آنچه كردم خود حجتي باشد بر كسي كه اين امر را آرزو ميكرد و من ميدانم ، شايد آزموني باشد و متاعي براي مدتي چند». (بحارالانوار ، ج 42 ، ص 56 به بعد)
با اين وجود حتي برخي از اصحاب بزرگ آن حضرت نيز بر وي اعتراض كردند. حجر بن عدي با او گفت:«به خدا قسم دوست داشتم كه تو در اين روز وفات مييافتي و ما نيز با تو ميمرديم و چنين روزي را نميديديم. ما بازگشتيم در حالي كه مجبور به پذيرش آنچه دوست نداشتيم شديم و آنان بدانچه دوست ميداشتند، شادمان و خوشحال بازگشتند».
به نظر ميرسد كه امام مايل نبود در مقابل ديگران به سخن حجر پاسخ گويد، اما همين كه با او خلوت كرد، فرمود:
«اي حجر! من سخن تو را در مجلس معاويه شنيدم. هر كسي آنچه از كه تو دوست ميداري دوست ندارد و راي او همانند راي تو نيست. من جز براي ابقاي شما تن به چنين كاري ندادم و خداوند متعال هر روز دست اندر كار امري است». (بحارالانوار ، ج 42 ، ص 57)
سفيان نيز كه يكي از پيروان اميرمومنان و امامحسن (ع) بود، نزد امامحسن آمد، عدهاي در محضر امام مجتبي حضور داشتند. سفيان خطاب به امام گفت: سلام بر تو اي خوار كننده مومنان!
امام پاسخ داد: سلام بر تو اي سفيان.
سفيان در ادامه روايت گويد: از مركبم پايين جستم و آن را بستم و سپس به خدمت امامحسن (ع) رسيدم آن حضرت پرسيد:
اي سفيان چه گفتي؟
گفتم: سلام بر تو اي خوار كننده مومنان. پدر و مادرم فدايت، به خدا سوگند تو وقتي با اين عصيانگر (معاويه) بيعت كردي و حكومت را به اين ملعون، فرزند آن زن جگرخواره تسليم نمودي ما را سرافكنده ساختي، حال آنكه صد هزار نفر در اختيار تو هستند كه حاضرند در برابرت بميرند و خداوند كار حكومت را به تو وانهاده است. امامحسن در پاسخ گفت:«اي سفيان! ما اهلبيت، هر گاه به حق پي بريم بدان تمسك كنيم. من از علي (ع) شنيدم كه ميفرمود: روزها و شبها سپري نشود تا آنكه كار اين امت بر مردي كه سريني پهن و گلويي گشاده دارد و هر چه ميخورد سير نميشود، جمع آيد. خداوند به او نمينگرد و نميميرد مگر آنكه هيچ پوزش خواهي در آسمان و هيچ ياوري در زمين ندارد. اين مرد همان معاويه است و من ميدانم كه خداوند خود تمام كننده كار خويش است».
سپس موذن بانك برداشت و ما به طرف كسي كه شير شترش را ميدوشيد، رفتيم، آن حضرت كاسهاي گرفت و همانطور ايستاده نوشيد و سپس مرا نيز از آن نوشانيد و با هم به سوي مسجد رفتيم. آن حضرت به من فرمود:
«اي سفيان چه شد كه آمدي؟ گفتم: به خدايي كه محمد را به هدايت و دين حق مبعوث كرد، محبت شما موجب شد تا بيايم. فرمود: پس مژده باد بر تو اي سفيان كه من از علي (ع) شنيدم كه ميفرمود از پيامبر (ص) شنيدم كه ميگفت: اهلبيت من و دوستانشان مانند اين دو (انگشتان سبابه خود را نشان داد)يا اين دو (انگشتان سبابه و انگشت وسط خود را نشان داد) بر حوض، بر من وارد ميشوند. در حالي كه يكي از آن دو بر ديگري برتري دارد. شاد باش اي سفيان كه دنيا نيكوكار و گنهكار را در بر ميگيرد تا آنكه خداوند پيشوايي از خاندان محمد (ص) را مبعوث كند».
گاهي اوقات حتي امامحسن (ع)، اصحاب خود را به بيعت با معاويه فرمان ميداد. از جمله روزي قيسبن سعدبنعبادهانصاري، رئيس«شرطهالخميس»، كه به وسيله امامعلي بنيان نهاده شده بود، بر معاويه داخل شد. معاويه به او گفت: بيعت كن. قيس به امامحسن نگريست و پرسيد: اي ابو محمد !آيا بيعت كنم؟ معاويه گفت: آيا دست بردار نيستي؟ به خدا سوگند من...
قيس گفت: هيچ كاري نميتواني بكني به خدا قسم اگر بخواهم ميتوانم نقض بيعت كنم.
آنگاه امامحسن (ع) به سوي قيس رفت و به او گفت: قيس بيعت كن قيس نيز از گفته امام اطاعت كرد.
به جهت ترویج فرهنگ اسلامی و معرفتی ، استفاده از کلیه ابزارها ، قالبها ، مقالات و محتویات چندرسانه ای (صدا و تصویر) به جز برای موارد تجاری بلامانع است .
کپی برداری و حذف کپی رایت از آواتارها، ابزارهای وبلاگی (کد و گرافیک) و قالبهای پایگاه جامع عاشورا شرعا حرام و قابل پیگرد قضایی است.
Copyright © 2014 / 1393 Ashoora.ir
چند نکته:
• نظرات شما پس از بررسی و بازبینی توسط گروه مدیریت برای نمایش در سایت منتشر خواهد شد.
• نظرات تکراری و تبلیغاتی(به جز وبلاگ ها) تائید نمی شوند و امتیازی هم به آنها تعلق نخواهد گرفت.
• در صورتی که نظر شما نیاز به پاسخ دارد، پاسخ خود را در ذیل همان موضوع دنبال فرمایید.