هدایت همه جانبه یاران
از آنجا كه امام موسيبنجعفر رهبر مسلمانان و جانشين پيامبري ميباشد كه به مكارم اخلاق آراسته بود، نسبت به مومنان مهرباني به خرج ميداد و درد و رنج آنها بر وي گران ميآمد.
بسيار اتفاق ميافتاد كه آن حضرت با نور الهي به فشارهائي كه به يارانش وارد ميشد، مينگريست و ميكوشيد فورا از آن بكاهد و آن را بر طرف نمايد. ماجراي زير بيانگر يكي از همين موارد است:
از ابراهيم بن عبدالحميد نقل شده است كه گفت:
ابوالحسن نامهاي به من نوشت كه خانهات را عوض كن. من از اين بابت غمگين شدم. خانه ابراهيم در وسط مسجد و بازار قرار داشت. او خانهاش را عوض نكرد. بار ديگر قاصد به وي خبر داد كه خانهات را عوض كن، باز هم به اين فرمان ترتيب اثر نداد و همچنان در همان خانه بود كه قاصد براي بار سوم همين فرمان را به اطلاع او رسانيد. عثمان بن عيسي گويد: در آن هنگام در مدينه (و شاهد اين ماجرا) بودم. ابراهيم از آن خانه نقل مكان كرد و منزل ديگري گرفت. من در مسجد بودم. ابراهيم، وقتي كه هوا تاريك شده بود به مسجد آمد. از او پرسيدم: چه خبر؟ گفت: آيا نميداني امروز چه حادثهاي براي من رخ داده است؟ گفتم: نه. گفت: رفتم آب از چاه بيرون بياورم تا وضو بگيرم. چون دلو را بيرون آوردم پر از نجاست بود، حال آنكه ما آرد خود را با همين آب خمير ميكرديم، از اين رو نانهاي خود را دور افكنديم و لباسهاي خود را آب كشيديم و اين امر موجب شد كه دير به مسجد بيايم و اينك خانهاي كرايه كردم و اثاثيه خويش را بدانجا بردم. در خانه جز يك كنيز كسي ديگري نمانده است، همين حالا ميروم و او را ميآورم.
گفتم: خدا به تو بركت دهد. سپس جدا شديم. چون سپيده دميد براي رفتن به مسجد از خانههاي خود بيرون آمديم. او گفت: آيا ميداني امشب چه حادثهاي روي داد؟ گفتم: نه. گفت: به خدا هر دو طبقه خانهام ويران و زيرورو شد. (بحارالانوار ، ج 48 ، ص 45-46)
بدين سان امام از نصيحب و راهنمايي ياران خود حتي در مسائل جزيي زندگي دريغ نميكرد اگر چه همين مساله جزيي در ارتباط با فرد مومن بسيار مهم و حساس بود. در واقعه ديگري ميبينيم كه امام يكي از ياران خود را در يك مساله تجاري كه آن هم امري جزيي بود، راهنمايي ميكند. اين شواهد نشان ميدهد كه آن حضرت از توجه و اهتمام به امور مسلمانان غافل نبوده است.
از حسن بنعليبننعمان از عثمان بنعيسي روايت شده است كه گفت: امام موسيبنجعفر (ع) سحرگاه روزي وارد مدينه ميشد كه ابراهيم بن عبدالحميد را كه به سمت قبا ميرفت، ديد و از او پرسيد: ابراهيم به كجا ميروي؟ گفت: به قبا. اما پرسيد: براي چه كاري؟ گفت: ما در هر سال خرما ميخريم. اينك ميخواهم نزد مردي از انصار بروم و مقداري خرما از او بخرم. حضرت پرسيد: آيا از آفت ملخ آسوده خاطري؟
اما پس از اين سخن وارد مدينه شد و من نيز به راه خود رفتم. اين ماجرا را براي ابوالعز باز گفتم و او گفت: به خدا امسال درخت خرما نميخريم. پنج روز سپري بود كه ملخ آمد و تمام خرماهاي نخلستان را از بين برد. (بحارالانوار ، ج 48 ، ص 46)به جهت ترویج فرهنگ اسلامی و معرفتی ، استفاده از کلیه ابزارها ، قالبها ، مقالات و محتویات چندرسانه ای (صدا و تصویر) به جز برای موارد تجاری بلامانع است .
کپی برداری و حذف کپی رایت از آواتارها، ابزارهای وبلاگی (کد و گرافیک) و قالبهای پایگاه جامع عاشورا شرعا حرام و قابل پیگرد قضایی است.
Copyright © 2014 / 1393 Ashoora.ir
چند نکته:
• نظرات شما پس از بررسی و بازبینی توسط گروه مدیریت برای نمایش در سایت منتشر خواهد شد.
• نظرات تکراری و تبلیغاتی(به جز وبلاگ ها) تائید نمی شوند و امتیازی هم به آنها تعلق نخواهد گرفت.
• در صورتی که نظر شما نیاز به پاسخ دارد، پاسخ خود را در ذیل همان موضوع دنبال فرمایید.