يا زهرا(س)
يا زهرا(س)
در گردان پدافند “توپخانه 42 يونس” در قسمتى از منطقه عملياتى راه را گم كرده بوديم. همه سر درگم بودند. هر طرف كه مى رفتيم راه به جايى نمى برديم. در همين حال يكى از بچه ها با پوكه هاى كاليبر 23 روى زمين مشغول نوشتن جمله “يا زهرا” (س) بود، در كمال سادگى و صداقت. وى از آن برادرانى بود كه هر وقت مشكلى برايشان پيش مى آمد به “بى بى فاطمه (س)” توسل مى جستند.
توجه همه را به خودش جلب كرده بود. عبارت بيش از يك نقطه ي ديگر نمى خواست. دست از كار كشيده، داشت بچه ها را تماشا مى كرد كه با لبهاى خشكيده، حيران و سرگردان اين طرف و آن طرف را نگاه مى كردند. گريه مى كرد و زير لب چيزى مى گفت. پوكه نقطه را كه در زمين فرو برد و عبارت كامل شد صداى ماشينى از دور شنيده شد. در اين لحظه همه اشك مى ريختند.
اين ماشين بچه هاى مهندسى رزمى بود كه براى جمع آورى سيمهاى خاردار آمده بودند. ماشين خراب شده و از حركت بازمانده بود. بدين ترتيب با عنايت حضرت زهرا (س) نجات پيدا كردم.

پاهاي قلم شده انتقام
بعد از عمليات كربلاى چهار [3/10/65- ابوالخصيب] بچه ها با دل شكسته در مسجدى وسط بيابان كه يادگار شهداى اوايل جنگ بود و قبور مطهرشان بعضا در آنجا به چشم مى خورد، مشغول آموزش بودند، نقشه خوانى و كار با قطب نما و نظير آن. من و چند نفر از آن جمع را به منطقه عملياتى كربلاى پنج [19/10/65- شلمچه، شرق بصره] بردند. بعد از توجيه داخل كانالها رفتيم. آتش دشمن بى امان بود. حجم آتش بچه هاى تازه وارد را گرفته بود. داخل كانال پر بود از اجساد عراقى. در نقطه اى جهت استراحت توقف كرديم. بيش از پنج پاى از زانو قطع شده مزدوران اطراف ما ريخته بود. برادر مفقودالاثر “رسول فطرايه” كه به اين پاها خيره شده بود گفت: شك ندارم كه اين پاهاى قلم شده به انتقام لگدهايى است كه به در خانه بى بى فاطمه (س) زده شدند و حرمت خانه مولا و اهل بيت را نگه نداشتند.
اضافه کردن نظر
چند نکته:
• نظرات شما پس از بررسی و بازبینی توسط گروه مدیریت برای نمایش در سایت منتشر خواهد شد.
• نظرات تکراری و تبلیغاتی(به جز وبلاگ ها) تائید نمی شوند و امتیازی هم به آنها تعلق نخواهد گرفت.
• در صورتی که نظر شما نیاز به پاسخ دارد، پاسخ خود را در ذیل همان موضوع دنبال فرمایید.