كوچولوي هيكلي
سال 1363 از طرف جهاد به جزيره مجنون اعزام شده و در امر جاده سازي مشغول كار شدم. ما اولين گروهي بوديم كه از جهاد به جبهه اعزام مي شديم. يك روز كه به اتفاق حاج آقا كارنما، شهيد آرمان و تعدادي ديگر از بچه هاي پشتيباني براي جاده زدن به سوي خط مقدم مي رفتيم، من يكي از رزمندگان را به حاج آقا معرفي كردم و گفتم: ‹‹اين برادر رزمنده تنها چهارده سال دارد، ببينيد چقدر كوچك است!››
حاج آقا كارنما نگاهي به جثه درشت و قوي هيكل او انداخت و گفت : ‹‹آخي! كوچولويي كه مي گويي اين باباست!››
از شنيدن اين حرف همه خنديديم و آن نوجوان كه فهميد به او به چشم يك بچه نگاه نمي كنند، از خوشحالي اشك شوق ريخت. خيلي از رزمنده ها با سن پايين، هيكلي ورزيده داشتند و آن نوجوان هم از آنها بود.
دوستي داشتم به نام علي ميرزايي كه به خاطر شجاعت و دليري به ‹‹علي پلنگ›› مشهور بود. سر نترسي داشت و بزرگ ترين مشكلات در نظرش چيزي نبودند. علي هر وقت تركش مي خورد، بدون هيچ گونه ترس و دلواپسي، با انبردست آنها را بيرون مي كشيد و روزي زخم هايش را مي بست. به اعتقاد خيلي ها، علي مرد كم نظري بود كه استاد جنگ و جبهه بود.
به جهت ترویج فرهنگ اسلامی و معرفتی ، استفاده از کلیه ابزارها ، قالبها ، مقالات و محتویات چندرسانه ای (صدا و تصویر) به جز برای موارد تجاری بلامانع است .
کپی برداری و حذف کپی رایت از آواتارها، ابزارهای وبلاگی (کد و گرافیک) و قالبهای پایگاه جامع عاشورا شرعا حرام و قابل پیگرد قضایی است.
Copyright © 2014 / 1393 Ashoora.ir
چند نکته:
• نظرات شما پس از بررسی و بازبینی توسط گروه مدیریت برای نمایش در سایت منتشر خواهد شد.
• نظرات تکراری و تبلیغاتی(به جز وبلاگ ها) تائید نمی شوند و امتیازی هم به آنها تعلق نخواهد گرفت.
• در صورتی که نظر شما نیاز به پاسخ دارد، پاسخ خود را در ذیل همان موضوع دنبال فرمایید.