سيدالشهدا پشت و پناهت
زندگي اش در سه خط خلاصه مي شد:
از داقداق آباد تا پادگان اشنويه.
شروع؛ بهار 43.
پرواز؛ بهار 63.
گفتم: «نيومده، فکر رفتن کردي؟ مي شه ديگه منو تنها نذاري؟»
دستشو روي شانه ام گذاشت و گفت: «مادر جان! جبهه امروز به من و ديگران نياز داره. شايد فردا دير باشه. شما که دلت نمي خواد ...»
دستم رو روي شانه اش گذاشتم و گفتم: «سيدالشهدا پشت و پناهت!»
خنديد و گفت: «سلامتو بهش مي رسونم!»
به جهت ترویج فرهنگ اسلامی و معرفتی ، استفاده از کلیه ابزارها ، قالبها ، مقالات و محتویات چندرسانه ای (صدا و تصویر) به جز برای موارد تجاری بلامانع است .
کپی برداری و حذف کپی رایت از آواتارها، ابزارهای وبلاگی (کد و گرافیک) و قالبهای پایگاه جامع عاشورا شرعا حرام و قابل پیگرد قضایی است.
Copyright © 2014 / 1393 Ashoora.ir
چند نکته:
• نظرات شما پس از بررسی و بازبینی توسط گروه مدیریت برای نمایش در سایت منتشر خواهد شد.
• نظرات تکراری و تبلیغاتی(به جز وبلاگ ها) تائید نمی شوند و امتیازی هم به آنها تعلق نخواهد گرفت.
• در صورتی که نظر شما نیاز به پاسخ دارد، پاسخ خود را در ذیل همان موضوع دنبال فرمایید.