برنامه ريزي
هق هق گريه ام خواب را از حسين گرفته بود. دلداري ام مي داد و مي گفت: «قول ميدم زود برگردم.»
گفتم: «اگه شهيد بشي اون وقت چه خاکي به سرم بريزم؟»
با بذله گويي هر چه تمامتر حرفي زد که در اوج گريه، خنده ام گرفت.
گفت: «اينکه ناراحتي نداره، خب، خاک رس!»
گفتم: «الان چه وقت شوخيه؛ من تنهايي چطور زندگي کنم؟»
هنوز تبسم بر لب داشت، گفت: «يه هفته برو خونه مادرت، يه هفته هم برو پيش مادرم.»
گفتم: «يعني دو هفته اي بر مي گردي؟»
گفت: «نه؛ منظورم اينه براي خودت برنامه ريزي داشته باش. يه هفته اينجا، يه هفته هم اونجا تا موقعي که من برگردم؛ فهميدي؟»
از اينکه مرا دست انداخته بود، خيلي عصباني بودم اما چه فايده، کاري از دستم ساخته نبود.
به جهت ترویج فرهنگ اسلامی و معرفتی ، استفاده از کلیه ابزارها ، قالبها ، مقالات و محتویات چندرسانه ای (صدا و تصویر) به جز برای موارد تجاری بلامانع است .
کپی برداری و حذف کپی رایت از آواتارها، ابزارهای وبلاگی (کد و گرافیک) و قالبهای پایگاه جامع عاشورا شرعا حرام و قابل پیگرد قضایی است.
Copyright © 2014 / 1393 Ashoora.ir
چند نکته:
• نظرات شما پس از بررسی و بازبینی توسط گروه مدیریت برای نمایش در سایت منتشر خواهد شد.
• نظرات تکراری و تبلیغاتی(به جز وبلاگ ها) تائید نمی شوند و امتیازی هم به آنها تعلق نخواهد گرفت.
• در صورتی که نظر شما نیاز به پاسخ دارد، پاسخ خود را در ذیل همان موضوع دنبال فرمایید.