قند مي شکني؟
بچه ها کوچک بودند. کار خانه زياد بود و من هم از پس کارها بر نمي آمدم. حسن هميشه در کار به من کمک مي کرد. قند شکستن خانه ديگر با او بود. وقتي مي آمد مرخصي، مقدار زيادي قند مي شکست تا در زمان بودنش در منطقه من به زحمت نيفتم.
به طور اتفاقي يک روز مشغول شکستن قند بود که چند نفري از دوستانش به خانه مان آمدند. تعجب کرده بودند. گفتند: «برادر حسن! شما در جبهه فرمانده ايد اينجا قند مي شکني؟!»
لبخندي زد و جواب داد: «من آنجا فرمانده ام، نه اينجا.»
به جهت ترویج فرهنگ اسلامی و معرفتی ، استفاده از کلیه ابزارها ، قالبها ، مقالات و محتویات چندرسانه ای (صدا و تصویر) به جز برای موارد تجاری بلامانع است .
کپی برداری و حذف کپی رایت از آواتارها، ابزارهای وبلاگی (کد و گرافیک) و قالبهای پایگاه جامع عاشورا شرعا حرام و قابل پیگرد قضایی است.
Copyright © 2014 / 1393 Ashoora.ir
چند نکته:
• نظرات شما پس از بررسی و بازبینی توسط گروه مدیریت برای نمایش در سایت منتشر خواهد شد.
• نظرات تکراری و تبلیغاتی(به جز وبلاگ ها) تائید نمی شوند و امتیازی هم به آنها تعلق نخواهد گرفت.
• در صورتی که نظر شما نیاز به پاسخ دارد، پاسخ خود را در ذیل همان موضوع دنبال فرمایید.