قول و قرار
مهندس راه و ساختمان بود.
توي يک شرکت کار مي کرد.
براي خودش ماشين داشت. خواهر و برادرش فعاليت سياسي مي کردند، ولي از آقامحسن نديده بودم.
خواستگاري که اومد، گفتم: «دلم مي خواد بدونم چرا اين قدر دنبال مال دنيايي؟ مگه دنيا چه ارزشي داره!»
گفتم: «مي خوام زن کسي بشم که مهريه من را شهادتش قرار بده.»
آقامحسن سرش را تکان داد و گفت: «به جدم شهيد مي شم.»
شرط و شروط
گفت: «شرايط توي کردستان سخته، کشته شدن هم داره.»
گفت: «خيلي از رفقام توي کردستان شهيد شدن؛ ممکنه سرنوشت من هم همين باشد.»
گفت: «مي توني با اين شرط کنار بيايي؟»
گفتم: «شما چي؟ مي تواني تو اين راه جونت را بدي؟»
گفت: «مي تونم.»
گفت: «با اين حساب من هم همه چيز رو تحمل مي کنم.»
به جهت ترویج فرهنگ اسلامی و معرفتی ، استفاده از کلیه ابزارها ، قالبها ، مقالات و محتویات چندرسانه ای (صدا و تصویر) به جز برای موارد تجاری بلامانع است .
کپی برداری و حذف کپی رایت از آواتارها، ابزارهای وبلاگی (کد و گرافیک) و قالبهای پایگاه جامع عاشورا شرعا حرام و قابل پیگرد قضایی است.
Copyright © 2014 / 1393 Ashoora.ir
چند نکته:
• نظرات شما پس از بررسی و بازبینی توسط گروه مدیریت برای نمایش در سایت منتشر خواهد شد.
• نظرات تکراری و تبلیغاتی(به جز وبلاگ ها) تائید نمی شوند و امتیازی هم به آنها تعلق نخواهد گرفت.
• در صورتی که نظر شما نیاز به پاسخ دارد، پاسخ خود را در ذیل همان موضوع دنبال فرمایید.