حضرت امام صادق عليهالسلام فرمود: کسي که بدون حق و صلاحيت خواستار رياست باشد بايد به حق و درستي از اطاعت مردم محروم بماند.
روايت است که در اواخر دولت بنياميه، جمعي کثير از بنيهاشم و بنيعباس و اولاد امام حسن عليهالسلام و غير ايشان اجتماع کردند که يکي را از ميان خود اختيار نمايند و با او بيعت کنند و او را خليفه سازند و لشکر جمع نموده بنيمروان را براندازند. پس محمد و ابراهيم که پسران عبدالله بن حسن بن علي بن ابيطالب بودند را انتخاب نمودند و چون آنها همه به خلافت آن دو برادر راضي شدند گفتند: جعفر بن محمد بن علي بن الحسين را نيز بايد طلبيد و مجبور کرد، شايد که او هم بيعت کند.
عبدالله بن حسن مثني که پدر محمد و ابراهيم بود گفت: او را ميطلبيد، ميترسم که کار شما را خراب کند. ايشان قبول نکردند و کسي به خدمت آن حضرت فرستاده، استدعاي قدوم آن جناب نمودند. چون آن حضرت حاضر شد از سبب اجتماع پرسيد. موضوع را به حضرت گفتند. آن حضرت به عبدالله فرمود که اگر بايد با شما بيعت کرد، چرا تو را کنار گذاشته و با پسرانت بيعت ميکنند. عبدالله به آن حضرت از روي بيادبي گفت: که منع نميکنند تو را از بيعت پسران من الاحسد. پس دست بده تا با تو بيعت کنيم. آن حضرت فرمود: اين امر نه به من تعلق ميگيرد و نه به يکي از دو پسر تو و چون ابوجعفر دوانيقي و برادرانش سفاح و ابراهيم و عموهاي ايشان حاضر بودند و ابوجعفر در آن روز قباي زردي پوشيده بود. آن حضرت اشاره به سفاح کرد و فرمود: اين امر تعلق به او خواهد گرفت و بعد از آن به صاحب قباي زرد، به خدا که زنان و کودکان ايشان با امر خلافت بازي خواهند کرد. بعد از آن حضرت برخاست و از مجلس بيرون رفت و آخر آن چنان شد که آن حضرت فرموده بود.