ليث بن بختري مرادي کوفي، مکني به ابوبصير و ابومحمد، از شمار نيکان و پاکاني است که حضرت جعفر بن محمد صلوات الله عليه، ايشان را به بهشت بشارت داده، و او را از اصحاب اجماع [1] شمردهاند. [2] .
جميل بن دراج که خود از اصحاب اجماع است از حضرت صادق (ع) نقل کرده که فرمود: «بشر المخبتين بالجنه: بريد بن معاويه العجلي و ابوبصير ليث بن البختري المرادي و محمد بن مسلم وزراره، اربعة نجباء امناء الله علي حلاله و حرامه لولا هؤلاء انقطعت آثار النبوة و اندرست». بشارت بده مخبتين [3] را به بهشت: بريد بن معاويه و ابوبصير و محمد بن مسلم و زراره که اين چهار تن از نجباء و امناء خدايند بر حلال و حرامش اگر اين چهار نفر نبودند، آثار نبوت قطع ميشد و کهنه ميگشت. [4] .
و روي عن الصادق (ع): «ما احد احيي ذکرنا و احاديث ابي الا زراره و ابوبصير ليث المرادي و محمد بن مسلم و بريد بن معاويه العجلي و لولا هؤلاء ما کان احد يستنبط هذا هؤلاء حفاظ الدين و امناء ابيعلي حلال الله و حرامه و هم السابقون الينا في الدنيا و السابقون الينا في الاخرة. [5] و عنه (ع) قال: اوتاد الارض و اعلام الدين اربعة محمد بن مسلم و بريد بن معاويه و ليث بن البختري المرداي (ابوبصير) و زرارة بن اعين». [6] .
ترجمه: از حضرت صادق (ع) روايت شده که فرمود: کسي مانند زراره و ابوبصير و محمد بن مسلم و بريد بن معاويه عجلي، نام ما و احاديث پدرم را زنده نکرده و اگر اين جماعت نبودند، احدي استنباط اين امر را نميکرد. اين گروه نگهداران دين و امناء پدرم بر حلال و حرام خدا ميباشند و ايشان سبقت جويندگان به سوي ما در دنيا و آخرت ميباشند. نيز از آن حضرت روايت شده که فرمود: ميخهاي زمين و اعلام دين چهار تن هستند: محمد بن مسلم و ابوبصير و بريد بن معاويه و زرارة بن اعين.
شيخ کشي (ره) از امام هفتم (ع) در حديث حواريين نقل کرده که فرمود: در روز قيامت منادي ندا ميکند کجايند حواريون امام باقر (ع) و امام صادق (ع) پس عبدالله بن شريک عامري و ابوبصير ليث بن بختري بر ميخيزند. [7] .
و عن داود بن سرحان عن الصادق (ع) قال: «ان اصحاب ابي کانوا زينا احياء و امواتا اعني زراره و محمد بن مسلم و منهم ليث المرادي و بريد العجلي هؤلاء القوامون بالقسط هؤلاء القوامون بالصدق هؤلاء السابقون اولئک المقربون».
داود بن سرحان از امام صادق (ع) نقل کرده که حضرت فرمود: مرده و زنده ياران پدرم نيکو بودند و ايشان: زراره و محمد بن مسلم و ابوبصير و بريد عجلي ميباشند و اينان قيام کنندگان به عدل و راستي و سبقت جويندگان به خوبي و مقربينند. [8] .
از امام صادق (ع) روايت شده که فرمود: زراره و ابوبصير و محمد بن مسلم و بريد از کساني هستند که خدا درباره آنان فرمود: «السابقون السابقون اولئک المقربون». [9] .
از ابوبصير روايت شده که گفت: روزي به خدمت امام صادق (ع) رفتم، از يمن پرسيدند: وقت مرگ علباء بن دراع اسدي، حاضر شده بودي؟ گفتم: بلي و او در آن حال مرا خبر داد که شما براي او ضامن بهشت شده بودي، و از من استدعا کرد که اين مطلب را به شما يادآور شوم. حضرت فرمود: راست گفته است. پس من به گريه افتادم و گفتم که جان من فداي تو باد، تقصير من چيست که قابل اين عنايت نشدهام، مگر من پيري سالخورده نابينا و منقطع به درگاه دين پناه شما نيستم؟ حضرت به من عنايتي نمود و فرمود: براي تو نيز ضامن بهشت شدم. عرض کردم: ميخواهم پدران بزرگوار خود را ضامن آن سازي و يکي را بعد از ديگري نام برم. آن حضرت فرمود که ضامن گردانيدم آنان را. باز گفتم: ميخواهم جد عاليمقدار خود را نيز ضامن سازي. حضرت لحظهاي سر مبارک را به زير افکند، آن گاه فرمود: خدا را هم ضامن نمودم. [10] .
در کتاب بصاير الدرجات از ابوبصير روايت شده که گفت: مردي از شام بر ما وارد شد، من مراسم تشيع بر او عرضه داشتم قبول کرد. هنگام مرگش بر او وارد شدم، گفت: اي ابوبصير! آن چه تو گفتي قبول کردم، آيا من اهل بهشتم؟ گفتم: من از طرف حضرت صادق (ع) براي تو بهشت را ضمانت ميکنم. آن مرد، مرد. همين که بر حضرت صادق (ع) وارد شدم، به من فرمود: وعدهاي که به دوستت دادي، وفا شد. [11] .
راوندي در خرائج، از صفار، از ابوبصير نقل کرده که به حضرت صادق (ع) عرض کردم: ما، شيعيان، بر مخالفين چه برتري داريم؛ به خدا، بعضي از آنان را ميبينم که زندگاني بهتر و آسايش بيشتر و حالي نيکوتر و به بهشت اميدوارتر ميباشند. حضرت سکوت فرموده و جوابي نداد تا در مکه. به ابطح که رسيديم متوجه نالههاي مردم به سوي خدا شديم. حضرت فرمود: ضجه و ناله بسيار است و حجگزارنده اندک؛ قسم به خدايي که محمد (ص) را به نبوت فرستاده و روح مطهرش را به بهشت برده، خدا اين اعمال را قبول نميکند مگر از تو، و ياران تو، فقط. سپس دستش را به چشم من کشيد، ديدم بيشتر مردم را به صورت حيواناتي همانند: خوک، الاغ و بوزينه ميبينم و گاهي لابلاي آنان انساني ديده ميشد. [12] .
در کتاب کافي، از ابوبصير، نقل شده که امام صادق (ع) راجع به آيه «و من يؤت الحکمة فقد اوتي خيرا کثيرا» [13] - به هر کس که حکمت داده شد، خير بسيار داده شد - فرمود: مراد از حکمت، اطاعت خدا و معرفت امام است. [14] .
همچنين در کافي آمده است که ابوبصير گويد: به امام صادق (ع) آيه «انما انت منذر و لکن قوم هاد» [15] - همانا تويي بيم دهنده و براي هر گروه رهبري است - را عرض کرم، فرمود: بيم دهنده رسول خدا (ص) و رهبر علي (ع) است. اي ابامحمد! آيا امروز رهبري هست؟ عرض کردم: آري فدايت گردم، هميشه از شما خانواده، رهبري پس از رهبر ديگر بوده، تا به شما رسيده است. فرمود: خدايت رحمت کناد، اي ابامحمد! اگر چنين ميبود که چون آيهاي دربارهي مردي نازل ميشد که و آن مرد ميمرد، آيه هم از بين ميرفت (بدون مصداق ميماند) که قرآن مرده بود؛ ولي قرآن هميشه زنده است، بر بازماندگان منطبق ميشود، همچنان که بر گذشتگان منطق ميشد. [16] .
و نيز در همان کتاب نقل شده که اسماعيل بن محمد خزاعي گويد: من ميشنيدم که ابوبصير از امام صادق (ع) ميپرسيد: آيا شما فکر ميکنيد که من حضرت قائم (ع) را درک ميکنم؟ فرمود: اي ابابصير! مگر نه اين است که تو امامت را ميشناسي؟ عرض کرد: چرا به خدا، شماييد امام من - و دست حضرت را گرفت - حضرت فرمود: اي ابابصير! به خدا، از اينکه در سايه خيمه قائم صلوات الله عليه به شمشيرت تکيه نکردهاي، باک نداشته باش (يعني تو به آن پايه رسيدهاي و پاداش برابر داري). [17] .
و نيز مرحوم کليني نقل کرده که ابوبصير گويد: شنيدم امام صادق (ع) ميفرمود: آزاد مرد در همه احوال آزاد مرد است. اگر گرفتاري برايش پيش آيد، صبر و استقامت کند، و اگر مصيبتها بر سرش ريزد، او را شکسته نکند، اگر چه اسير شود و مغلوب گردد و سختي جايگزين آسايشش شود. چنانکه يوسف صديق امين، صلوات الله عليه، را بردگي و مغلوبيت و اسارت زيان نبخشيد، و تاريکي و ترس چاه و آن چه بر سرش آمد زيانش نزد، تا خدا او را به رسالت فرستاد و به سبب او ره امتي رحم کرد. صبر اين چنين است و خير در پي دارد، پس شکيبا باشيد و دل به شکيبايي دهيد تا پاداش بينيد. [18] .
نويسنده گويد: از روايت صحيحه کليني رحمه الله، ظاهر ميشود که ثقة جليلالقدر، محمد بن مسلم، با آن جلالت شأن، در طريق مکه، با بعض اصحاب ديگر پشت سر ابوبصير نماز گذاشتند، و حديث چنين است: ثقة الاسلام کليني و همچنين شيخ طوسي، از محمد بن مسلم روايت کردهاند که در راه مکه با ابوبصير نماز گذاشتيم - شتري از ساربان گم شده بود - ابوبصير در سجده گفت: بارالها شتر فلان بن فلان را به او بازگردان. محمد بن مسلم گويد: هنگامي که بر حضرت صادق (ع) وارد شدم و جريان را عرض کردم، فرمود: ابوبصير چنين گفت؟! عرض کردم: بلي، دوباره پرسيد، ابوبصير چنين گفت؟ عرض کردم: بلي، آن گاه سکوت کرد. عرض کردم: نماز را اعاده کنم؟ فرمود: نه. [19] .
بر کنار از معصومين صلوات الله عليهم اجمعين، ديگران حتي اصحاب بزرگ و عالي مقام پيامبر و ائمه مصون از لغزش و خطا نبوده و گاهي اشتباهي از روي غفلت از آنان سر زده است که با تذکر، مجددا راه اصلاح را پيمودهاند.
ابوبصير گويد: در کوفه به زني قرآن تعليم ميدادم، روزي به او کلامي از سر شوخي گفتم. همين که به محضر حضرت باقر (ع) شرفياب شدم، حضرت سرزنشم داد و فرمود: هر کس در خلوت مرتکب گناهي شود، خداوند به او نظر لطف نميکند، به آن زن چه گفتي؟ من از کثرت خجلت صورتم را پوشانيدم و توبه کردم. امام فرمود: ديگر چنين کاري مکن. [20] .
نويسنده گويد: يکي از گناهاني که در عصر ما اهميت خود را از دست داده و واقعا آن را گناه نميشمارند شوخي با نامحرمان است که امر را رايجي بين بيشتر طبقات شده و حتي آن را نمونه تربيت و اخلاق خوش ميدانند؛ و اگر کسي از آن اجتناب کند، او را عقب افتاده و بد اخلاق ميشمارند در حاليکه اين گناه از نظر پروردگار بسيار بزرگ است و در روايت نبوي است که: «من فاکه امرأة لا يملکها حبس بکل کلمة کلمها في الدنيا الف عام»، هر کس با زن نامحرمي که از آن او نيست شوخي کند، به ازاء هر کلمه هزار سال (در آتش) زنداني خواهد بود. [21] نستجير بالله و نعوذ به.
در پايان اشاره به اين نکته لازم است که ابوبصير ما بين ليث مذکور و يحيي بن قاسم نابينا [22] مشترک است، و گاهي اين دو با هم اشتباه ميشوند.
پی نوشت ها:
[1] اصحاب اجماع هجده تن به شمار رفتهاند و تمامي علماي شيعه متفقند بر تصحيح حديثي که به سند صحيح از اين جماعت نقل شود؛ يعني اگر حديثي به سند صحيح از اين گروه نقل شود ديگر ملاحظه ما بعد سند را تا به معصوم نمينمايند و تلقي به قبول ميگردد. علامه بحرالعلوم (ره) در اشعارش به اين جماعت اشاره کرده است:
قد اجمع الکل علي تصحيح ما
يصح عن جماعة فليعلما
و هم اولو نجابة و رفعة
اربعة و خمسة و تسعة
فالستة الاولي من الامجاد
اربعة منهم من الاوتاد
زرارة کذا بريد قد اتي
ثم محمد و ليث يا فتي
کذا الفضيل بعده معروف
و هو الذي ما ببينا معروف
و الستة الوسطي اولوالفضائل
رتبتهم ادني من الاوائل
جميل الجميع مع ابان
والعبدلان ثم حمادان
و الستة الاخري هم صفوان
و يونس عليهم الرضوان
ثم ابنمحبوب کذا محمد
کذاک عبدالله ثم احمد
و ما ذکرناه الاصح عندنا
و شذ قول من به خالفنا
اين جماعت که صاحب نجابت و رفعتند هجده تن به شمار رفتهاند:
1 - زرارة بن اعين 2 - بريد بن معاويه 3 - محمد بن مسلم ثقفي 4 - ابوبصير 5 - فضيل بن يسار 6 - معروف بن خربوذ 7 - جميل بن دراج 8 - ابان بن عثمان 9 - عبدالله بن مسکان 10 - عبدالله بن مغيره 11 - حماد بن عثمان ناب 12 - حماد بن عيسي 13 - صفوان بن يحيي 14 - يونس بن عبدالرحمن 15 - حسن بن محبوب 16 - ابن ابيعمير 17 - عبدالله بکير 18 - احمد بن محمد بن ابينصر بزنطي.
[2] اختيار معرفة الرجال، ص 238 و خلاصة الاقوال، علامه حلي، ص 67 - 66.
[3] فروتنان، که تفسير آن در سوره حج، آيه 35، آمده است.
[4] رجال کشي، ص 152.
[5] اختيار معرفة الرجال، ص 136 - بحارالانوار، ج 47، ص 390 (به نقل از اختصاص).
[6] اختيار معرفة الرجال، ص 238.
[7] اختيار معرفة الرجال ص 170.
[8] اختيار معرفة الرجال ص 170.
[9] پيشي گيرندگان به ايمان و خوبي، مقربان درگاهند (سوره واقعه، آيات 10 و 11). (تنقيح المقال، ج 2، رديف 9998).
[10] اختيار معرفة الرجال، ص 171 - و نيز رجوع شود به رجال علامه حلي، ص 130.
[11] بصائر الدرجات، ج 5، باب 12، ص 68.
[12] خرائج، ج 2، باب 16، ح 34، ص 821 - بحارالانوار، ج 27 ص 29.
[13] سوره بقره، آيه 270.
[14] اصول کافي، ج 1، ص 142.
[15] سوره الرعد، آيه 7.
[16] اصول کافي، ج 1، ص 148.
[17] اصول کافي، ج 1، ص 303.
[18] اصول کافي، ج 1، ص 73.
[19] فروع کافي، ج 1، ص 89 - وسائل الشيعه، ج 4، ص 973.
[20] رجال کشي، ص 154 - خرائج، ج 2، فصل اعلام امام باقر (ع)، ح 5، ص 594.
[21] عقاب الاعمال، ص 334.
[22] ابومحمد، يحيي بن قاسم حذاء، معروف به ابوبصير اسدي (متوفي به سال 150 هجري) از اصحاب حضرت باقر (ع) و حضرت صادق (ع) و نيز موسي بن جعفر (ع) ميباشد. کلام علماي رجال در مورد او يکسان نيست. با اينکه در زمان حيات حضرت موسي بن جعفر (ع) از دنيا رفته، شيخ طوسي، او را واقفي خوانده، و کشي، او را مخلط دانسته، ولي نجاشي او را ثقه و وجيه و از روايان امام باقر (ع) و امام صادق (ع) ميداند، و علامه حلي، عمل کردن به روايات او را جايز، اگر چه مذهبش فاسد باشد. [جامع الروات ج 2 ص 334 - تحفة الاحباب، ص 418].
- مرحوم سيد صدر گويد: ثقه بودن يحي بن قاسم مسلم است، و همگان بر تقدم او در فقه و علم باور دارند، و نجاشي کتاب تفسير القرآن او را ذکر کرده است. او در زمان حيات امام صادق (ع) در سال 148 هجري وفات يافت [تأسيس الشيعه، ص 327].