سمعتم قول الله عزوجل لنبيکم صلي الله عليه و آله و سلم (فاصبر کما صبر أولوا العزم من الرسل و لا تستعجل لهم) [1] ثم قال و (و ان يکذبوک فقد کذبت رسل من قبلک، فصبروا علي ما کذبوا و أوذوا) [2] فقد کذب نبي الله و الرسل من قبله و أوذوا مع التکذيب بالحق، فان سرکم أمر الله فيهم الذي خلقهم له في الأصل من الکفر الذي سبق في علم الله أن يخلقهم له في الأصل و من الذين سماهم الله في کتابه في قوله (و جعلنهم أئمة يدعون الي النار) [3] فتدبروا هذا و اعقلوه و لا تجهلوه فانه من يجهل هذا و أشباهه مما افترض الله عليه في کتابه مما أمر الله به و نهي عنه، ترک دين الله و رکب معاصيه، فاستوجب سخط الله فأکبه الله علي وجهه في النار [4] ؛ اين گفته خداي متعال را شنيدهايد که به پيامبرتان فرمود: «هم چنان که پيامبران اولوالعزم صبر کردند، صبر کن و درباره ايشان شتاب مکن» و پس از آن فرمود: «اگر تو را تکذيب کردند، پيش از تو نيز پيامبراني را دروغگو شمردند و آنان بر تکذيب و آزار شکيبايي کردند». بدين ترتيب پيغمبر خدا و پيامبران پيش از او مورد تکذيب مردم واقع شدند و علاوه بر تکذيب، در راه حق آزار ديدند. پس اگر از امر خدا درباره آنان مسرور ميشويد - همان امري که در اصل آنان را براي آن آفريد، در برابر کفري که در علم خدا گذشت که ديگران را در اصل براي آن بيافريند (همان کساني که در قرآن از آنان نام برد و فرمود: و ايشان را پيشوا قرار داديم که به سوي کفر رهبري ميکنند) - پس در آنچه گفتيم تدبير و انديشه کنيد و آن را ندانسته نگيريد؛ زيرا هر کس اين امر و ديگر چيزهايي را که خداي متعال در کتابش بدان امر و نهي فرموده است ناديده بگيرد، دين خدا را فرو نهاده و از فرمان او سر پيچيده و سزاوار خشم خدا شده است و خدا او را به رو در آتش دوزخ افکند.
ان در «ان سرکم» شرطيه و «ف» در «فتدبروا» جواب و جزاي شرط است؛ يعني اگر امر خداوند در مورد انبيا شما را خشنود ميکند تدبر و تعقل کنيد و سفيه نباشيد.
امام عليهالسلام ابتدا داستان صبر پيامبران اولوالعزم [5] را با استفاده از آيات قرآني يادآوري ميکند و ميفرمايد: اين بزرگان در راه تبليغ فرمان خدا صبر پيشه ميکردند. سپس، به مؤمنان ميفرمايد: اگر صبر اين بزرگان، شما را خوشحال ميکند، تدبر و تعقل پيشه کنيد و خود را به جهالت نزنيد که در اين صورت عذاب الهي در انتظارتان خواهد بود.
براساس فرمايش امام بايد در داستان زندگي پيامبران بزرگ تأمل کنيم و ببينيم اين بزرگواران چگونه در راه تبليغ دين سختيها را به جان ميخريدند. بايد سرگذشت پيامبران اولوالعزم را مطالعه کنيم تا صبر نوح، ابراهيم، موسي و عيسي را درک کنيم و بدانيم که اينها تا چه اندازه دشمنان و دوستان نادان را تحمل ميکردند.
در ادامه، شيعيان را به تدبر، تعقل و دوري از جهل امر ميکنند. البته جهل در اين جا در مقابل علم نيست، بلکه به معناي سفه است، يعني انسان چيزي را بداند، اما به علم خويش عمل نکند. شخص عاقل چنين کاري نميکند، بلکه اين کار فقط از سفيه بر ميآيد.
ارادهي معناي سفه از لفظ جهل معمول بوده و در قرآن نيز نظير آن آمده است. مانند: «اني أعظک أن تکون من الجهلين [6] ؛ به تو اندرز ميدهم که مبادا از نادانان باشي». گر چه مخاطب آيه رسول خدا است ولي در واقع ديگران مورد نظرند. به قول عربها: «اياک أعني و اسمعي يا جارة» [7] جهل در اين جا به معني کار جاهلانه است. هم چنين در آيهي ديگر خداي متعال ميفرمايد: «أن تصيبوا قوما بجهلة [8] ؛ مبادا به ناداني گروهي را آسيب برسانيد». آيات ديگر نيز در اين باب وجود دارد و مرحوم شيخ انصاري نيز در رسائل به اين معنا اشاره کرده است.
حضرت از شيعيان ميخواهند اين ماجراها را به ياد آورند و تعقل و تأمل نمايند و در نهايت به آن بزرگواران تأسي جسته، خود نيز صبر و تحمل پيشه کنند. البته صبري که پيامبران به خرج ميدادند از ما بر نميآيد، ولي بايد به اندازه توانمان سعي نماييم [9] .
امام ميفرمايد: «مما افترض الله عليه في کتابه» و اينجا از صبر در مقام تبليغ در مقابل دشمن، به فرض و وجوب تعبير ميکند. بايد دانست که صبر به عنوان فضيلتي اخلاقي در همه جا واجب نيست، بلکه به احکام پنج گانه حرام، حلال، مکروه، مستحب و مباح تقسيم ميشود. بنابراين گاهي اوقات صبر واجب ميگردد. به عنوان مثال در امر تبليغ دين و احکام، صبر در حد اتمام حجت بر طرف مقابل واجب است. اين صبر به عنوان مقدمه وجود، واجب است. بنابراين، صبر در مقابل دشمن، در مقابل بلاهايي که در راه تبليغ بر سر انسان ميآيد، و نيز در مقابل دوستان ناداني که چوب لاي چرخ ميگذارند، واجب است و حکم فريضه را دارد و اگر کسي تا اين حد صبر پيشه نکند طبق فرمايش فرزند رسول خدا، ترک دين خدا کرده و از دين خارج شده است. همان طور که نماز، حج، خمس و مانند آن جزء دين است، صبر نيز جزء دين است. ترک صبر گناه است و هر کس مرتکب شود مستوجب خشم الهي ميگردد و سرانجام او چنين خواهد بود: «فاکبه الله علي وجهه في النار؛ خداوند او را با صورت در آتش خواهد انداخت.»
روايتي به اين مضمون از طريق عامه و خاصه نقل شده است که روزي يکي از همسران رسول خدا با ايشان تلخي و داد و بيداد کرد و گستاخي را به جايي رسانيد که به رسول خدا گفت «لا انظر في وجهک أبدا؛ ديگر هيچ وقت به صورت تو نگاه نميکنم» منظور از ذکر اين ماجرا، دانستن برخورد رسول خدا، آن فخر عالم، در مقابل اين گستاخي است. تا جايي که من در کتابهاي روايي بررسي کردهام، قضيه همان جا خاتمه يافت و پيامبر هيچ عکس العملي از خود نشان ندادند. آري، رسول خدا حکم زدن همسر را «اضربوهن» [10] را بلد بودند چرا که اين آيه بر ايشان نازل شده بود. خلق خوش محمدي و بردباري ايشان تا روز قيامت براي تمام انسانها سرمشق است. صبر براي اتمام حجت، بهتر از هر کس ديگري در اخلاق رسول خدا مشهود ميباشد و ايشان بهترين اسوه براي مسلمانان است.
حکايت :
در تفسيرها و کتابهاي روايي حکايتي نقل شده است که ذکر آن خالي از لطف نيست. در جنگ بدر، پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم تمام غنايم را بين لشکر اسلام تقسيم کردند. ايشان اسلحه، لباس، اسب، طلا، جواهر، همه و همه را تقسيم فرمودند و هيچ چيز براي خودشان بر نداشتند [11] در گير و دار تقسيم، يک قطيفهي سرخ رنگ از غنائم گم شد. يکي از مسلمانها که در جنگ شرکت کرده بود، و پشت سر رسول خدا نماز ميخواند، در مجالس آن حضرت حضور داشت، و خلاصه يکي از دوستان پيامبر به شمار ميآمد، پشت سر رسول خدا شايع کرد که خود پيامبر آن قطيفه را دزديده است. مسئله به جاهاي باريک کشيده، و باعث دو دستگي بين مسلمانان شد. رسول خدا با آن که ميدانستند چه کسي اين حرف را زده، رسوايش نکردند. واقعا اگر هيچ پند ديگري وجود نداشت، براي آنان که اهل علم، تدبير، و ارشادند همين ماجرا کفايت ميکرد. در اين جا به خوانندگان توصيه ميکنیم که حتما اين ماجراي تاريخي را به نحو مفصل مطالعه [12] و در آن دقت کنند.
در ميان خصوصيتهاي اخلاقي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم خسته و مأيوس نشدن ازکوشش، از ديگر ويژگيهاي ايشان برجستهتر بود. يکي از مسلمانها [13] ميگويد: پيامبر از بس به من اصرار کرد، من از روي ايشان خجالت کشيدم و اسلام آوردم.
پيامبر گرامي وقتي به برخي افراد اسلام را عرضه ميکردند بيدرنگ اسلام ميآوردند، اما بعضي افراد بارها و بارها پيشنهاد آن حضرت را رد ميکردند. عدهاي نيز به رغم کوششهاي پيگير و خستگيناپذير ايشان، به ظاهر اسلام ميآوردند. همه افراد مثل هم نيستند. خداوند متعال تمام اين صحنهها را براي امتحان بشر نهاده است.
با صبر و شکيبايي پيروزي حاصل ميگردد. تزکيه نفس نيز چنين است. افرادي که از تزکيه نفس خود مأيوس ميگردند، يأسشان به سبب خستگي است. آري، درست است که صفات پسنديده با يک بار و دو بار تمرين به دست نميآيند، اما با صد بار و هزار بار، به دست ميآيند! بر اثر تمرين بسيار سرانجام موفقيت حاصل ميشود. علماي گذشته با سختي مطالعه ميکردند، به سختي مطلبي ياد ميگرفتند و با چه خون دل خوردن، کتاب مينوشتند، تا به دست من و شما برسد. بنده به دليل علاقه شخصي از قديم الايام کما بيش در اين موضوع مطالعه داشتهام و موارد بسياري از اين زحمتها و مرارتها را که علما متحمل ميشدند خواندهام. پشتوانه اين همه زحمت چه بوده است؟
داستاني در اين باره :
مرحوم شيخ جواد بلاغي [14] از استادان مرحوم والد بنده بود. ايشان يکي از علماي بزرگ اسلام است که کتابهاي نفيس و گران قدري، همچون الرحلة المدرسية و الهدي الي دين المصطفي [15] را در رد آيين يهود و مسيحيت به رشته تحرير در آورده است. کتابهاي ايشان در اين زمينه از جمله بهترين کتابها است. در اين کتابها به تحريفهاي تورات و انجيل پرداخته شده و آن مرحوم تناقضات عهدين را کنار هم نهاده و اختلاف نسخ تحريف شده فعلي را با تورات و انجيل اصلي به اثبات رسانده است. کتابهاي ايشان فوقالعاده ارزش دارد. اگر يک صفحه از اين کتابها را در مقابل خود بگذاريد مطالب و دلايل بسياري براي اسلام آوردن يک شخص يهودي يا مسيحي در آن خواهيد يافت.
شيخ جواد بلاغي بسيار فقير بود و به زحمت خرج زندگي خود را به دست ميآورد. از همين رو سرانجام بر اثر بيماري سل مرد. اما اين که چطور اين کتابها را نوشت خود حکايتي بسيار آموزنده است. از مرحوم والد [آيةالله ميرزا مهدي شيرازي] [16] ، نقل شده است که ايشان براي نوشتن اين کتابها نياز به فراگيري لغت عبري داشتند؛ چرا که تورات و انجيل به زبان عبري است و آن زمان مانند امروز دانشگاهي نبود که اين زبان را آموزش دهند و اين کتابها را دقيق ترجمه کنند. در نتيجه ايشان براي آنکه بدانند ترجمههاي عربي و فارسي با اصل کتابها فرقي دارند يا نه، تصميم ميگيرند لغت عبري را بياموزند. در آن زمان اسرائيل وجود نداشت و يهوديها در همه جاي جهان از جمله در سامرا پراکنده بودند. در اين شهر بازاري وجود داشت به نام سوق اليهود، که يهوديها و بچههايشان در آن به زبان مادريشان يعني عبري گفت و گو ميکردند. ايشان ابتدا ميخواستند عبري را از بزرگان و علماي يهود ياد بگيرند، ولي آنها آموزش نميدادند؛ زيرا معلوم بود هدف شيخ از يادگيري عبري، استفاده از آن عليه يهوديت است. بازاريان و تجار نيز از آموزش زبان عبري به شيخ خودداري ميکردند. مرحوم بلاغي گاهي اوقات براي فهميدن معناي يک کلمه مجبور ميشد سر ظهر که هيچ کس در آن گرماي سوزان عراق بيرون نميآمد و همه در سردابها مشغول استراحت بودند، به محلهي يهوديها برود و با پول نهار و شامش آب نبات ميخريد و به بعضي از اين بچه يهوديها که از سر کم عقلي بيرون مانده بودند ميداد تا يک کلمه از کتاب تورات برايش معنا کنند. در آن گرما همه مردم بيست، سي پله زير زمين ميرفتند تا در محيط خنکي باشند، و حتي در حرم عسکريين عليهماالسلام هم کسي پيدا نميشد و از گرما ضريح داغ ميشد تا جايي که نميشد بر آن بوسه زد. عدهاي براي آن که لبشان نسوزد عبا را روي ضريح ميگذاشتند و روي عبا را ميبوسيدند. مرحوم بلاغي در چنين وضعيتي تورات را که دو برابر قرآن است زير بغل ميگرفت و از بچهها معناي کلمات آن را ميپرسيد و به اين شکل لغت عبري را ياد گرفت.
مرحوم بلاغي با خود نگفت خدايا، نه دانشگاهي وجود دارد که عبري ياد بگيرم، نه پولي دارم و نه طاقت گرما دارم. بلکه با تعقل و تدبري که حضرت صادق عليهالسلام ميفرمايد، به اين نتيجه رسيد که به رغم تهي دستي برود از بچههاي يهودي ياد بگيرد و کلمه کلمه ياد گرفت. عبري لغتي است که هر چند با زبان عربي خويشاوند و هم ريشه است، شباهت زيادي به عربي ندارد و آموختن آن آسان نيست. چه قدر صبر و کوشش خستگي ناپذير لازم است تا از طريق معلماني که بچه هستند، بر اين زبان تسلط حاصل شود. آن وقت ما بياييم اين صبر را با صبر خود، مقايسه کنيم، اصلا قابل قياس نيست.
آن بزرگوار با چنين مشقتهاي طاقت فرسايي کتابهاي الهدي و الرحله را نوشت. من دهها کتاب در مناقشه کتاب عهدين ديدهام، اما واقعا اين دو کتاب مرجعي براي محققان است و ديگران نيز که خواستهاند در اين زمينه کتاب بنويسند از آنها استفاده کردهاند. اين معناي صبر در تبليغ است. حال روز قيامت، ما را کنار شيخ جواد بلاغي ميگذارند!؟ امثال ما هرگز شايستگي مقايسه شدن با ايشان را نداريم.
حضرت امام صادق عليهالسلام از خسته نشدن در صبر و تبليغ، به دين خدا تعبير کردهاند.
ماجراي حضرت نوح، ابراهيم، موسي، عيسي، و خود پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم همه براي بشر سرمشق و آکنده از پند است. خداي متعال در چندين جاي قرآن به پيامبر ميفرمايد: پيامبران اولوالعزم قبل از تو نيز تکذيب ميشدند: «کذبت رسل من قبلک فصبروا [17] ؛ پيش از تو پيامبراني تکذيب شدند پس صبر کردند». در بعضي از اين آيات کلمه «رسل» با «أل» آمده است که جمع محلاي به الف و لام از جمله صيغههاي عموم است و دلالت آن بر عموم از بقيه صيغههاي عموم فراگيرتر است. يعني تمام پيامبران، بدون استثنا تکذيب ميشدند.
البته هم چنان که اشاره شد اين سفارشها از باب «اياک اعني و اسمعي يا جارة» [18] است. درست است که مخاطب اين آيات، رسول خدا است، اما مخاطب اصلي تمامي انسانها ميباشند. يعني اي انسانها، بايد صبر داشته باشيد صبر نيز تصميم ميخواهد. اگر کسي تصميم گرفت و صبر نيز پيشه کرد، موفق خواهد شد، اما اگر صبر نکرد، نه تنها موفق نميشود، بلکه خود را در معرض نابودي قرار ميدهد. در اين قسمت از نامه نيز، حضرت تهديد به خشم الهي کرده و فرموده است: اگر صبر پيشه نکنيد دچار عذاب الهي ميشويد. در امر تبليغ صبر مقدمه واجب است و بايد صبر به خرج داد تا حجت بر طرف مقابل تمام شود کافري که شما را نميشناسد، و مغزش از انديشههاي باطل و انحرافي آکنده است، مطمئنا با يک بار دعوت کردن مسلمان نميشود و گفته شما را نميپذيرد.
پيامبران، ائمه، صالحان، علما و اتقياي گذشته يک مطلب را بارها تذکر دادهاند. خود قرآن نيز گاهي يک مطلب را بارها و بارها يادآوري کرده است. بايد يک مطلب را به قدري با انواع شيوهها و براهين خردمندانه و استوار، تکرار کرد که طرف مقابل قانع شود. حال اگر پذيرفت و هدايت شده، و اگر نپذيرفت دست کم حجت بر او تمام شده است و گوينده نيز تکليف خود را انجام داده است. مقام اثبات در امر تبليغ بسيار مهم است. بايد کاري کرد که مخاطب بر سر دو راهي قرار گيرد و به درستي سخن شما اعتقاد پيدا نمايد، و همان گونه شود که خداي متعال در قرآن فرموده است: «و حجدوا بها و استيقنتهآ أنفسهم [19] ؛ و در حالي که يقين داشتند از روي ستم و طغيان انکارش کردند». آري، اگر حجت تمام شد، انسان ديگر وظيفهاي ندارد، اما تا بخواهد به اين جا برسد بايد بارها تکرار کند و نرمي سخن و گفتار خردمندانه و موعظه و حکمت لازم است.
بسياري از منبريها و وعاظ موفق قبل از منبر فکر ميکنند که چگونه سخن بگويند تا گفتارشان بر دل مستمع بنشيند. اول آيه بخوانند يا اول داستان بگويند؟ روايت را کجاي سخن بگنجانند؟ مطالب را چگونه سامان دهند؟
شخصي براي بنده نقل ميکرد که چهل سال پيش واعظي در کربلا منبر ميرفت. تصميم گرفته بود ده شب درباره فضيلت نماز شب سخنراني کند. پس از آن ده شب تمامي اهل آن جلسه نماز شب خوان شدند. در مورد نماز شب آيات، روايات و قصههاي بسياري وجود دارد. اگر يک شب منبر کارگر نبود شب ديگر، و اگر باز هم مؤثر نيفتاد شب ديگر تا سرانجام اثر کند و شخصي را نماز شب خوان نمايد.
انسان بايد صبر را جزء زندگي خود قرار دهد؛ صبر در مقابل پدر و مادر، صبر در مقابل زن و بچه، صبر در مقابل برادر و خواهر. اينها همه لازمهي زندگي است. بايد صبر پيشه کرد. گاهي مبلغان دين را به سخره ميگيرند، گاهي به آنان ناسزا ميگويند، به هر حال بايد صبر پيشه کرد. «يا حسرة علي العباد ما يأتيهم من رسول الا کانوا به يستهزءون [20] ؛ دريغا بر اين بندگان! هيچ رسولي بر آنان نيامد مگر اين که او را ريشخند ميکردند».
خداوند تکوين را چنين قرار داده که افراد اين اختيار و قدرت را داشته باشند که پيامبران را ريشخند کنند، ولي در تشريع از اين کار نهي کرده و پيامبران را هم به صبر فرمان داده است.
پی نوشت ها:
[1] احقاف، آيهي 35.
[2] صدر آيه مربوط به سوره فاطر، آيه 4 و ذيل آن مربوط به سوره انعام، آيه 34 است. ممکن است قرائت امام، قرائت ديگري غير از قرائت مشهور باشد.
[3] قصص، آيهي 41.
[4] متن نامه امام صادق(ع).
[5] حضرت نوح، حضرت ابراهيم، حضرت موسي، حضرت عيسي، و حضرت محمد صلوات الله عليهم.
[6] هود، آيهي 46.
[7] ضرب المثلي عربي است، معادل فارسي آن: «به در ميگويد تا ديوار بشنود».
[8] حجرات، آيهي 6.
[9] آب دريا را اگر نتوان کشيد
هم به قدر تشنگي بايد چشيد.
[10] نساء، آيه 34.
[11] عادت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم چنين بود که هيچ وقت چيزي از غنائم براي خود بر نميداشتند.
[12] بحارالانوار، ج 19، ص 202، باب غزوة بدر الکبري.
[13] عثمان بن مظعون.
[14] محمد جواد بلاغي (1352 - 1283 ق) از شاگردان آقا رضا همداني، شيخ محمد طه، ملا کاظم خراساني و استاد آيةالله خويي بود.
[15] ايشان کتابهاي ديگري نظير انوار الهدي و نصائح الهدي نيز دارند که با کتاب پيش گفته تشابه اسمي دارند.
[16] پدر آيةالله العظمي سيد صادق شيرازي و شاگرد مرحوم بلاغي.
[17] انعام، آيه 34.
[18] در بين اعراب ضرب المثل است.
[19] نمل، آيه 14.
[20] يس، آيه 30.