هارون بن رئاب گويد: برادري داشتم که جارودي [1] مذهب بود. يک روز بر حضرت وارد شدم. فرمود برادرت که جارودي است چگونه است. گفتم: او نزد قاضي و نزد همسايگان پسنديده و مرضي است و در همه حالات خود عيبي ندارد مگر اينکه به ولايت شما اقرار ندارد. فرمد: چه چيز در اين کار مانع است. گفتم: گمانش اين است که اين از ورع و پرهيزکاري و خداترسي اوست. فرمود: کجا بود ورع او در شب نهر بلخ؟
راوي گويد: بر برادرم وارد شدم و به او گفتم: مادرت به عزايت بنشيند! قصهي شب نهر بلخ چه بوده است؟ ماجراي گفت و گو با حضرت صادق را براي او نقل کردم. برادرم گفت: آيا حضرت صادق (ع) تو را از اين اسرار با خبر کرد!؟ گفتم: بلي گفت: شهادت ميدهم که او حجت خداوند است. پرسيدم: قصهي شب نهر بلخ چيست؟ گفت: از پشت نهر بلخ ميآمدم. با مردي رفيق راه شدم که همراه او کنيزي بود آوازه خوان. آن مرد گفت: هوا سرد است. يا تو آتشي براي ما مهيا کن و من از وسائل نگهباني کنم يا من به طلب وسيلهي آتش ميروم و تو وسائل ما را حفظ کن. من گفتم: من نگهباني ميکنم و تو براي تهيهي وسيلهي آتش برو. او رفت و من برخاستم و با آن کنيزک زنا کردم. به خدا سوگند نه کنيز اين سر را براي کسي فاش کرده و نه من به احدي گفتهام و جز خدا کسي از آن آگاه نبود. سپس وحشتي بر برادرم عارض شد.
سال بعد همراه او پيش امام صادق رفتيم و بيرون نيامديم مگر آنکه او به امامت امام صادق و اجداد او اعتقاد کامل يافت. عندليب گويد:
دل چو آيينه اگر پاک و مصفا باشد
رخ دلدار در آن آيينه پيدا باشد
نيست از کوي وفا ميل بهشتم که به من
پايه ديوار دلم سايهي طوبا باشد
گفته بودي که به شمشير غمت خواهم کشت
بکش اي جان که مرا عين تمنا باشد
درد بيمار محبت به دوا به نشود
گر طبيب سر بالينش مسيحا باشد
هرکه بيند رخ تو محو تماشا گردد
رخ خوب تو مگر دفتر مانا [2] باشد
عندليبا همه مرغان به نوا آمدهاند
مگر آن گل به چمن گرم تماشا باشد
پی نوشت ها:
[1] جاروديه گروهي از زيديه و منسوب به ابوالنجم زياد بن مندب معروف به جارود هستند که از غلات شيعه است. وي در سال 150 فوت کرده. جاروديه از فرق و شعبات زيديهاند و به چند دسته تقسيم شدهاند. يکي از آنها تابعين ابيالجارود است. (الفرق بين الفرق، ص 25 - 24 و لغتنامهي دهخدا، ج 16، ص 43 و بحار، ج 7، ص 29).
[2] ماني، نقاشي بود مشهور، متولد 216 ميلادي، متوفاي 276 يا 277 ميلادي. وي ديني بين دين مجوس و مسيحيت اختراع نمده بود. عيسي را قبول داشت و موسي را قبول نداشت. از امام صادق سؤال شد: عقايد ماني چه بوده؟ فرمود: وي در اثر جست و جو در اديان، بخشي از دين مسيح را در هم آميخت؛ در راه مستقيم نبود. دفتر نقاشي او زيباترين اشکال و خطوط را داشت (دايرةالمعارف دشتي، ج 9، ص 38 و بعد)؛ از آن جهت شاعر، رخ معشوقه را به دفتر او تشبيه کرده است.