در اوايل قرن دوم هجري که دولت عباسي استقرار يافت در مقام اصلاح شئون اجتماع برآمد و يکي از طرق آن اختلاف مذاهب ديني بود که با سوابقي که ديديم هر دسته راهي را پيش گرفته به قياس و راي و اجتهاد پيروي دانشمند فقيهي را ميکردند بدون آنکه توجه داشته باشند فقه اسلام را بايد از خاندان فقاهت که قرآن در آن نازل شده بگيرند.
براي اختلاف مذاهب مردم دانشمند هم که به اصل يا فرع عقيده نداشته و هميشه حاشيهنشين هيئت حاکمه بودند نظريه ميدادند.
در آن عصر عبدالله بن مقفع و کاتب معروف عصر عباسي براي خليفه نامهاي مبني بر عواقب وخيم اختلاف مذاهب نوشت و توضيح داد که از اجتهاد و اختلاف احکام و تناقض فتاوي و تباين آراء تفرقه و نفاق بيشتر ميشود بهتر است که خليفه يک قانوني را انتخاب کند و آن را به تمام بلاد اسلامي به صورت بخشنامه بفرستد و به قضاة و مفتيان دستور دهد که آن قانون را تعميم دهند و اجرا نمايند و هر کجا که کتاب و سنت است آنرا به مردم ياد دهند و اگر نصي نيست اجتهاد کنند و بر مصلحت و از روي عدالت راي بدهند.
منصور از اصل موضوع خوشحال شد که اين اقتراح و نظريه خوبي است ولي از ترس فقهاي مخالف جرئت نميکرد که يک مذهب خاصي را انتخاب نمايد زيرا قرآن و سنت حکومت داشت و قريب العهد بودند و از خاندان اهل بيت هم که به سيادت و اعلميت شناخته شده بودند وجود داشتند با وجود آنها انتخاب راهي و مذهبي خاص مصلحت نبود؟ منصور نتوانست و نخواست که آراء را جمع کند و از مجموع آنها رأيي را انتخاب و پيروي کند [1] .
منصور ميدانست که شيعه چه مقامي دارد اگر ميگفت حق با علي است که بايد کنار برود تا اولاد علي حکومت کنند اگر نميگفت که آل مروان و غيره زمينه را به دست آنها نميدادند و لذا بنيعباس به نام آنکه حق با علي است ولي ما پسر عموهاي او هستيم و آنها اعراض دارند از قبول خلافت وارد ميدان شدند و بيش از بنياميه و آل زياد و آل مروان ستم کردند من جمله از تعدي و اجحاف و خصومت آنها در فقه جعفري بود با آنکه مکرر اعتراف و تصديق به مقام اعلميت امام جعفر صادق کرد معذلک دستور داد ابوحنيفه که از شاگردان امام صادق و مادرش از خدمه خاندان آن حضرت بود در مقابل فتاواي امام صادق فتوي دهد تا مردم را از اطراف آن حضرت پراکنده کند مبادا در سياست موجب انقلاب و احقاق حق نمايند - دستور داد هر کس به درس ابوحنيفه رود يک درهم بلکه يک دينار بگيرد و آراء او مورد قبول دولت عباسي است و هر کس به درس جعفر بن محمد برود بايد يک درهم تا يک دينار بلکه بيشتر و دو برابر بدهد و مردم ميرفتند درس ابوحنيفه آن درهم و دينار را ميگرفتند و براي جواز شرکت در درس امام صادق معادل آن روي آن گذاشته به عمال دولت عباسي ميپرداختند و از محضر امام ششم بهرهمند ميشدند.
مردم عصر خوب ميدانستند امام ششم پرورده مهد نزول قرآن و دامان عصمت و طهارت و مکتب علوم علويست که به آسمان و زمين دست داشت و ابوحنيفه تاجري بود که پوست خز و حرير خراسان را به کوفه ميبرد و ميفروخت و اين مرد تاجر در مقابل درياي فقاهت و علم امام صادق نميتوانست عرضه اندامي کند ولي دولت منصور او را تجليل نمود و ترويج داد.
ابوحنيفه در سال 80 متولد شد و در سال 150 درگذشت و مذهب او مذهب رأي و قياس بود که امام ششم مستدلا آن را رد کرد و سست و سخيف دانست.
ابوحنيفه دليلش فقط استحسان بود نه ادله اربعه کتاب و سنت و عقل و اجماع و شاگردانش که من جمله ابويوسف قاضي قضاة بغداد به دستور منصور مذهب او را عليه مذهب شيعه اماميه جعفري ترويج نمود و رونق داد و محمد بن حسن شيباني در تعميم آن بسيار کوشيد و اين مذهب با قدرت دولتها اشاعه يافت و از افتخارات ابوحنيفه اين بود که به شاگردي امام صادق عليهالسلام موفق گرديد.
مذهب حنفي در مرکز خلافت شهرت گرفتن يافت و در مدينه مالک بن انس متولد 95 هجري و متوفي 179 به نام حديث پيشواي فقاهت شناخته و تجليل شد و به مذهب اهل حديث ترويج گرديد و مذهب او در حجاز شهرت يافت و از آنجا به مغرب و اندلس رفت و او هم افتخار به شاگردي امام صادق مينمود و نقل حديث از جعفر بن محمد عليهالسلام ميکرد.
سپس شافعي در سال وفات ابوحنيفه سال 150 در غزوه متولد شد و در سال 204 در مصر درگذشت او را هم رغما لانف فقه جعفري تجليل کردند و او افتخار ميکرد که از مالک در حجاز حديث و فقه آموخته است.
مذهب شافعي بين حنفي و مالکي در آراء و اجتهاد بود او ادله اربعه را قبول کرد ولي به قياس عمل ميکرد.
پس از آنها احمد بن حنبل متولد 164 متوفي 241 در بغداد فقيه رسمي دولت شناخته شد زيرا به شاگردي شافعي مفتخر بود و او به پنج اصل عقيده داشت - کتاب - سنت - اجماع - عقل - قياس و اين مذهب رونقي نگرفت و به علاوه که پيروان او از منحرفين اسلام به شمار رفتند مانند ابنتيميه - ابنقيم جوزي - محمد بن عبدالوهاب که مؤسس وهابيه نجد بوده و نتيجه قيام آنها سلطنت سعوديهاي حجاز ميباشد و مذهب رسمي امروز حجازيهاست.
در سال 130 منصور دوانقي ديد مردم اطراف ممالک اسلامي گرد وجود علمي امام ششم جعفر بن محمد جمع شدهاند بيمناک شد که مبادا بر او بشورند مالک و ابوحنيفه را احضار نمود و آنها را مکلف نمود به فتوي دادن و راي دادن و به مردم تکليف کرد که بايد به درس ابوحنيفه بروند و از اطراف جعفر بن محمد دور شوند مقرري و حقوقي براي آنها مقرر نمود و دستور داد بازرسها هر کس نزد امام صادق برود منع کنند و يک دينار بگيرند و هر کس درس ابوحنيفه برود يک درهم دريافت نمايد.
بدين وسيله علماي درباري منصور روزافزون با فتوي به رأي و قياس ترقي نمودند و مردم اجبارا پيروان آنها شدند تا آنجا که با ظهور مذاهب اربعه بين خودشان اختلاف شد
پی نوشت ها:
[1] در قرن دهم و يازدهم هجري يکي از سلاطين هند به اين نکته برخورد دستور داد شيخ نظام که بزرگ علماي آن عصر در آن قاره بوده تمام علما را دعوت کرد و تشکيل جلسهاي داد و آراء مختلف را تمرکز داده کتابي بزرگ در شش جلد مرتب از آراء مختلفه از فقهاي اسلامي تدوين و جمعآوري کردند و به نام الهداية خلاصه اقوال مذهب حنفي را در عبادات و معاملات رسميت داد و بعد در قرن 12 دولت عثماني اين عمل را تکرار نمود و قانون جزاء و اصول محاکمات و حقوق جزاء را در 1851 ماده تدوين نمودند.