موسي بن اشيم گفت: خدمت امام صادق - عليهالسلام - شرفياب شدم، و از حضرتش دربارهي مطلبي سؤال کردم، پاسخي به من دادند، در حالي که نشسته بودم شخصي وارد شد و دربارهي همان مطلب سؤال کرد، امام پاسخ ديگري که مخالف پاسخ من بود دادند، و هنگامي که شخص سومي آمد و دربارهي همان مطلب سؤال کرد، پاسخ امام به او غير از پاسخ من و پاسخ شخص دوم بود، اين مطلب باعث ترس من شد و بر من سنگين آمد.
هنگامي که همه رفتند و تنها شديم، حضرت به من نگاه کردند و فرمودند: اي ابناشيم؛ گويا از آنچه پيش آمد نگران و ناراحت شدي؟
گفتم: بله - فدايت شوم - نگران و در تعجبم چگونه به يک سؤال سه پاسخ داده شد.
حضرت فرمودند: اي ابناشيم، خداوند امر مديريت مملکتش را به داود واگذار کرد (تا هر طور که مناسب ديد حکومت کند.) و فرمود: (هذا عطاؤنا فامنن أو أمسک بغير حساب) [1] «اين عطاي ما است، به هر کس که ميخواهي (و صلاح ميبيني) ببخش، و از هر کس که ميخواهي امساک کن، و حسابي بر تو نيست (تو امين هستي)».
و امر دين (ونحوهي بيان آن را) به پيامبرش محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - واگذار کرد (تا هر طور که صلاح ميداند اين کار را انجام دهد) و فرمود: (ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا) [2] «آنچه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد (و اجرا کنيد) و از آنچه نهي کرده خودداري نماييد».
و خداوند به ما واگذار نمود آنچه را به رسول اکرم محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - واگذار نمود، پس نگران و ناراحت مشو. [3] .
2- ابنحازم گويد: به امام صادق - عليهالسلام - عرض کردم: چگونه است که من از شما مطلبي را ميپرسم، و شما پاسخ مرا ميگوئيد سپس ديگري به نزد شما ميآيد و به او در همان زمينه پاسخ ديگري ميدهيد؟
فرمود: ما مردم را (به اندازهي عقلشان) زياد و کم جواب ميگوئيم.
گفتم: آيا اصحاب پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - بر آن حضرت راست گفتند يا دروغ بستند؟
فرمود: راست گفتند.
گفتم: پس چرا اختلاف پيدا کردند؟
فرمود: مگر نميداني که مردي خدمت پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - ميآمد و از او مسألهاي ميپرسيد، و آن حضرت جوابش را ميفرمود، و بعدها به او جوابي ميداد که جواب اول را نسخ ميکرد، پس بعضي از احاديث بعض ديگر را نسخ کرده است. [4] .
پی نوشت ها:
[1] سورهي ص: آيهي 39.
[2] سورهي حشر: آيهي 7.
[3] الاختصاص: 329، بحارالأنوار: ج 23، ص 185، ح 53.
[4] اصول کافي: ج 1، ص 8، ح 3.