صفوان بن مهران که با کرایه دادن شتران خود به افراد امرار معاش میکرد از شاگردان و یاران خاص امام کاظم علیهالسلام بود. روزی خدمت حضرت علیهالسلام مشرف گشت.
امام علیهالسلام به او فرمود: « همه کارهایت نیک است جز یک کار! »
صفوان: « آن یک کار چیست؟ »
- شتران خود را به این مردک (هارونالرشید) کرایه دادهای.
- سوگند به خدا شترانم را برای کارهای ناشایسته و شکار و امور بیهوده و لغو کرایه ندادهام بلکه برای سفر حج کرایه دادهام و خودم عهدهدار راندن شترها نشدم، بلکه آنها را به غلامانم سپردهام.
- آیا پول کرایه بر عهده دستگاه هارون است؟
- آری.
- آیا دوست داری هارونیان زنده بمانند تا کرایه تو پرداخت گردد؟
- آری.
امام علیهالسلام فرمود: « من احب بقائهم فهو منهم و من کان منهم ورد النار. » « هر کس بقای آنان (ظالمان) را دوست بدارد، جزء آنها است و کسی که جزء آنها باشد، وارد شده در دوزخ خواهد بود. » صفوان گوید: « از خدمت امام علیهالسلام خارج شدم و سریعا همه شترانم را فروختم تا دیگر بار به این گناه گرفتار نشوم. » هارون از ماجرا اطلاع یافت، پس مرا احضار کرد و گفت: « شنیدهام که شترانت را فروختهای. »
- « آری. »
- « چرا؟ »
- « پیر شدهام و غلامان نیز پایبند کارهایم نیستند. »
هارون:« نه! نه! هرگز! من میدانم که به اشاره چه کسی این کار را کردی. تو به تقاضای موسی بن جعفر به این عمل تن دادی. » از روی تقیه گفتم: « مرا با موسی بن جعفر چه کار؟ » گفت: « دع هذا عنک. فو الله لو لا حسن صحبتک لقتلتک »
« از این حرفها نزن. سوگند به خدا اگر سابقه رفاقت نیک من با تو نبود قطعا تو را میکشتم. » [1] .
پی نوشت ها:
[1] وسائل الشیعه، شیخ حر عالی، ج 12، ص 131 و 132.
منبع: کرامات و مقامات عرفانی امام موسی بن جعفر؛ سید علی حسینی قمی، نبوغ چاپ دوم 1382.