پايان مسابقات حفظ و قرائت قرآن بود و روز اعلام نفرهاي اول تا سوم مسابقه و توزيع جوايز آن ها. چه روزي بهتر از عيد مبعث و براي پذيرايي شدن چه كسي بهتر از خود بچه ها؟ هر كس هر كاري داشت گذاشته بود و آمده بود؛ البته براي ثوابش! طبق معمول يكي يكي بچه ها را صدا مي كردند و براي تشكر و تحويل هدايا آنها را به پاي ميكروفون مي خواندند و طبعاً حاضران بايد با تكبير و صلوات از آن ها استقبال مي كردند. در لابه لاي دعوت به صلوات براي افراد برگزيده گاهي مجري برنامه از بچه ها مي خواست براي سلامتي خودشان و بغل دستي هايشان صلوات بفرستند و اين جا بود كه حسابي كم مي آورد. چون بچه ها حاضر نمي شدند مثل خيلي ها سر خودشان عزت بگذارند! صلوات ها تازه گل انداخته بود: براي شادي ارواح طيبۀ شهدا صلوات، اللهم ... براي نابودي منافقين ... اللهم ... براي سلامتي بغل دستي خودتون هم صلوات ـ باشه مي ذاريم به حسابش براي شادي روي شهداي آينده صلوات ـ باشه مي فرستيم!