صحبت از شكارچي هاي تانك هاي دشمن بود، يعني آر.پي.جي.زن ها. از هنر و شجاعت و دقت و سرعت عمل آر.پي.جي. زن دسته خودشان مي گفتند؛ البته در غيابشان. هر كس چيزي مي گفت: يك مي گفت:« شكارچي ما طوري شني تانك هاي بعثي را نشانه مي گيره و مي زنه كه مثل چفت در كه با دست باز كن همه قفل و بندهاش رو از هم سوا مي كند و مثل پيشخوان مغازه هاي وسايل يدكي مي چينه كنارش»، ديگري دور را به دست مي گرفت و مي گفت:«شكارچي دسته ما چنان خال زير گلوي تانك رو نشانه مي گيره كه فقط سرش رو از بدن جدا مي كنه در حالي كه بقيه بدنش سالم مي مونه» و سومي كه تا آن وقت با فرصت كافي، حسابي با كلمات ورفته و بازي كرده بود گفت:« اين كه چيزي نيست. شكارچي ما هنوز شليك نكرده، تانك هاي دشمن به احترام آر.پي.جي. اش كلاهشون رو از سر بر مي دارن و براش دست تكان مي دن و خودشون به استقبالش مي آن». بچه ها خنده شان گرفت و همين طور حرف كش پيدا كرد اما کسی هرگز نتواست عبارتي به زيبايي او بگويد.