«تو را به خدا سوگند، با رسيدن اين نامه، از اين راه برگرد. چه اين که ميترسم خود و خاندانت در اين سفر به شهادت رسيد، اگر امروز تو کشته شوي، زمين را ظلمت فراگيرد، چرا که نشان هدايت تنها تويي و اميد مردم باايمان تنها به توست. پس در رفتن شتاب مکن تا خود در پي نوشتهام شرفياب گردم، و السلام».
آنگاه عبدالله نزد امير مکه عمرو بن سعيد رفت و امان نامهاي را براي اطمينان خاطر امام عليهالسلام تهيه کرد. عبدالله بن جعفر و يحيي برادر عمرو از مکه بيرون آمدند و خدمت حضرت رسيدند و در بازگشتن آن بزرگوار اصرار کردند. ولي حضرت در جواب آن دو فرمود: رسول خدا عليهالسلام را در خواب ديدهام، و مرا به کاري امر فرموده است که بايد از پي آن بروم و از هر چه پيش آيد باک ندارم.
عرض کردند، خواب خود را بفرما، فرمود تا اکنون نگفتهام و تا زندهام نخواهم گفت.
عبدالله چون تصميم آن حضرت را قطعي ديد، دو فرزندش عون و محمد را گفت، تا با آن حضرت بروند، و جان نثار او باشند.
به نقل سماوي، عبدالله بن جعفر بعد از واقعه کربلا ميگفت: شکر خدا را اگر چه از همراهي با امام حسين عليهالسلام و شهادت در راه او محروم ماندم، ولي دو فرزند عزيزم را همراه او فرستادم تا با سربلندي به شهادت رسيدند.
مطلب قابل توجهي را خوارزمي نقل ميکند که دو نوجوان به نامهاي محمد و ابراهيم از فرزندان حضرت جعفر طيار عليهالسلام از اردوگاه ابنزياد فرار ميکنند و همان سرنوشتي که براي طفلان مسلم معروف است نقل ميکند و احتمالا همان دو طفل مسلم هستند. چون يکي ديگر از همسران مسلم، دختر جعفر طيار عليهالسلام بوده است. و در آخر مينويسد:
«فهذا و امثاله من الايات التي ظهرت بقتل الحسين عليهالسلام و يجوز مثل هذا و قد اخبر به الرسول صلي الله عليه و آله و سلم. کراماتي که در هنگام به شهادت رسيدن محمد و ابراهيم ديده شد و کيفيت و تقاص قاتل از نشانههاي حقانيت امام حسين عليهالسلام بوده و از چنين امامي چنين کراماتي جايز بوده و از داستان اين دو نوجوان حضرت رسول هم خبر داده است.