در کتاب رجال از صادق آل محمد صلی الله علیه وآله روایت میکند که فرمود: من کسی را نیافتم که وصیت مرا قبول و امر مرا اطاعت کند مگر عبدالله بن ابی یعفور.
نیز در کتاب سابق الذکر از زید بن ابی اسامه روایت میکند که گفت: من برای وداع نزد حضرت صادق علیهالسلام رفتم، آن بزرگوار به من فرمود: ای زید! شما را با مردم چکار که ایشان را به پدرم (حضرت باقر علیهالسلام) نسبت میدهید!؟ به خدا قسم من احدی را نیافتم که امر مرا اطاعت نماید و به قول من عمل کند مگر یک مرد که خدا او را رحمت کند و او عبدالله ابن ابی یعفور است، زیرا من به وی امر میکنم و سفارش مینمایم و او امر مرا متابعت و قول مرا عمل میکند. محدث قمی در کتاب کناو القاب راجع به ابن ابی یعفور مینگارد: روایت شده: در زمان عبدالله بن ابی یعفور (اختلافی پیش آمد) که لازم شد وی دربارهی آن شهادت دهد، لذا نزد ابویوسف (که قاضی آن زمان بود) رفت و شهادت داد. ابویوسف گفت: یابن ابی یعفور! تو خطائی نکردهای که آن را به رخ تو بکشم، تو همسایهی من هستی و من تو را راستگو شناختهام، من میدانم که تو قائماللیل (یعنی نماز شب خوان) هستی فقط برای یک خصلت است که من شهادت تو را قبول نمیکنم. عبدالله بن ابی یعفور گفت: چه خصلتی؟! ابویوسف گفت: آن این است که تو به مذهب ترفض (یعنی شیعه) مایل هستی. ابن ابی یعفور پس از شنیدن این سخن به قدری گریه کرد که اشک چشمش بریش مبارکش جاری شد و گفت: ای ابویوسف! تو مرا به گروهی نسبت دادی که میترسم من از ایشان نباشم. وفات ابن ابی یعفور در زمان امامت حضرت صادق آل محمد صلی الله علیه وآله واقع شد.
منبع: ستارگان درخشان (جلد 7) (سرگذشت حضرت امام محمد باقر)؛ محمد جواد نجفی؛ کتابفروشی اسلامیه چاپ پنجم 1376 .