نهضت خون بار کربلا و شهادت ابوعبدالله الحسین علیهالسّلام و خاندان و یاران باوفای آن حضرت، از آنجا که پشتوانه محکم برای بقاء اسلام و حفظ آن از انحرافات و نابودی اسلام میباشد، همان اسلامی که خود رمز سعادت انسانیت در آن است. از دورانهای بسیار دور، قبل از ولادت سیدالشهداء و قبل از بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و بلکه از اوائل خلقت حضرت آدم علیهالسّلام مورد گفتگو واقع شده و پیامبران بزرگ الهی از آن آگاه و به آن خبر میدادند یا نگران آن بودهاند.
اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و امیرالمؤمنین و حضرت فاطمه علیهماالسلام و به طور کلی خاندان نبوت که این واقعه از جهات مختلف برای آنها روشن بوده است، دلیل این مطلب اخبار و روایات و اسناد معتبر تاریخی است که در کتب اسلامی موجود است. و اینک ما در این رهگذر تنها روایاتی را که از حضرت امیر علیهالسّلام در این مورد آمده است ذکر میکنیم.
هرثمة بن سلیم گوید: با علی علیهالسّلام به صفین (برای جنگ با معاویه) میرفتیم، وقتی به زمین کربلا رسیدیم حضرت در آنجا با ما نماز جماعت خواند بعد از سلام نماز با دست مبارک مقداری از خاک کربلا برداشت و بوئید، سپس فرمود:
خوشا به حال تو ای خاک، البته که از تو گروهی (روز قیامت) محشور شوند که بیحساب وارد بهشت میگردند.
هرثمة وقتی به خانه برگشت به همسر خود به نام جرداء که از شیعیان حضرت بود گفت: آیا نمیخواهی تو را از کار مولایت اباالحسن به شگفت آورم؟ وقتی به سرزمین کربلا رسیدیم مقداری از خاک آن زمین برداشت و بوئید و گفت: خوشا به حال تو ای خاک البته که از تو گروهی روز قیامت محشور میشوند که بیحساب وارد بهشت میگردند، او از کجا علم غیب دارد؟
جرداء همسرش گفت: ای مرد ما را رها کن، امیرالمؤمنین جز حق نمیگوید. هرثمة گوید: (روزگار گذشت تا در زمان یزید) عبیدالله بن زیاد برای جنگ امام حسین علیهالسلام مردم را بسیج میکرد، من در آن لشکر بودم، وقتی به زمین کربلا و امام حسین و اصحاب او رسیدم، به یادم آمد آن منزلی را که با علی علیهالسلام آمده بودم و آنجائی که حضرت خاک را برداشته و آن سخن را گفته بود شناختم. از آمدن خود ناراحت شدم، اسب خود را به طرف اباعبدالله الحسین رانده نزد حضرت آمدم سلام کردم و حدیث پدر بزرگوارش در این امکان را نقل کردم. حضرت فرمود: به کمک ما آمدی یا بر علیه ما؟ گفتم: ای پسر پیامبر نه با شما و نه بر علیه شما، زن و فرزندم را رها کردم و از پسر زیاد بر ایشان نگرانم، حضرت فرمود: زود برگرد و دور شو تا کشته شدن ما را نبینی، سوگند به آنکه جان حسین در دست اوست، هیچ کس امروز نیست که کشته شدن ما را ببیند و یاری نکند مگر اینکه داخل جهنم شود. هرثمه گوید: به سرعت از زمین کربلا فرار کردم تا کشته شدن آنها را نبینم. [1] .
به خدا قسم آنها اینجا فرود میآیند
جویرة بن مسهر عبدی گوید: در راه صفین وقتی امیرالمؤمنین به زمین کربلا رسید نگاهی به چپ و راست افکند و گریه کرد.
سپس فرمود: به خدا قسم اینجا فرود میآیند، مردم سخن حضرت را نفهمیدند مگر هنگام شهادت اباعبدالله الحسین علیهالسّلام. یکی از اصحاب گوید: من در آنجا استخوان شتری را به عنوان نشانه همانجائی که حضرت اشاره کرده بود در زمین نهادم، وقتی امام حسین علیهالسّلام کشته شد، دیدم استخوان همانجائی است که او و اصحاب او کشته شدند. [2] .
وزنه آل محمد اینجا فرود میآید
مخنف بن سلیم گوید: علی علیهالسّلام را در زمین کربلا دیدم که با دست خود اشاره میکرد و میفرمود: اینجا اینجا مردی پرسید: یا امیرالمؤمنین اینجا چیست؟ فرمود: وزنه آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم اینجا فرود میآید، وای بر شما از آنها و وای بر آنها از شما!
آن مرد گفت: این سخن یعنی چه؟ فرمود: وای بر آنها از شما زیرا ایشان را میکشید و وای بر شما از آنها زیرا خداوند شما را به خاطر کشتن آنها داخل جهنم میکند.
در روایت دیگری آمده است: چون به حضرت گفتند اینجا کربلاست فرمود: (سرزمین) غم و غصه است، آنگاه با دست مبارک اشاره به مکانی نمود و فرمود:
اینجا محل قرار گرفتن بارهای ایشان و مکان مرکبهای آنهاست، آنگاه به مکان دیگری اشاره نموده فرمود: اینجا خونهای ایشان ریخته میشود و سپس حضرت حرکت نمود. [3] .
اینجا محل کشتگان عاشق است
حضرت باقر علیهالسّلام فرمود: امیرالمؤمنین با مردم حرکت کرد تا به اطراف زمین کربلا رسیدند حضرت در محلی که به آن مقدفان گویند طواف کرده فرمود:
اینجا دویست پیامبر و دویست سبط پیامبر شهید شدهاند.
و اینجا محل کشته شدن عاشقان شهیدی است که نه پشتیبان بر آنها سبقت گرفتهاند و نه آیندگان به آنها خواهند رسید. [4] .
و در روایت دیگری فرمود: خوشا به حال تو ای خاک که خونهای دوستان بر تو ریخته میشود. [5] .
آه آه، خاندان ابوسفیان از من چه میخواهند
عبدالله بن عباس گوید: هنگامیکه در راه صفین امیرالمؤمنین علیهالسّلام به نینوا رسید با صدای بلند مرا صدا زد و فرمود: ای پسر عباس آیا این مکان را میشناسی؟ عرض کردم: نه، فرمود: اگر این زمین را مثل من بشناسی از آن عبور نمیکنی مگر اینکه مثل من گریان خواهی شد، آنگاه حضرت مدتی طولانی به شدت گریست و به گونهای که محاسن شریفش خیس شد و دانههای اشک بر سینه او میریخت و ما نیز با آن حضرت گریان شدیم. سپس دیدیم حضرت از عمق جان ناله میزد و میفرمود: آه آه خاندان ابوسفیان از من چه میخواهند؟
آل حرب که حزب شیطانند و اولیاء کفر از من چه میخواهند؟ سپس حضرت خطاب به فرزند خود امام حسین علیهالسّلام نموده فرمود: ای ابا عبدالله صبر کن، که پدرت نیز تحمل میکند مثل آنچه به تو میرسد، سپس حضرت آب طلبید، وضو گرفته نماز خواند، دوباره سخنان خود را تذکر داده سپس چشمان مبارکش مختصری به خواب رفت، وقتی بیدار شد فرمود:
خوابی که حضرت امیر در سرزمین کربلا دید
ای ابنعباس آیا آنچه را که الان در خواب دیدم به تو بگویم؟ عرض کردم: خیر است یا امیرالمؤمنین مقداری خوابیدید؟ فرمود:دیدم گویا مردانی از آسمان فرود آمدند با پرچمهای سفید و شمشیرهای براق که بر کمر داشتند، و اطراف این زمین را خط کشیدند، سپس دیدم گویا شاخههای این درختان بر زمین آمد، زمین به لرزه افتاد و دریائی از خون نمایان شد.
و دیدم که گویا حسین من که فرزندم و پاره تن من و مغز من است در این دریای خون غرق است و یاری میطلبد ولی کسی به او جواب نمیدهد.
گویا آن مردان سفید که از آسمان آمدند ندا میکردند: ای خاندان پیامبر صبر کنید، البته شما به دست بدترین مردم کشته میشوید و اینک بهشت مشتاق شماست. سپس آنها مرا تسلیت دادند و گفتند: ای اباالحسن بشارت باد تو را، خداوند چشم تو را روشن گرداند آنگاه که مردم در مقابل پروردگار عالمیان برخیزند، و از خواب بیدار شدم. سپس حضرت افزود: سوگند به آنکه جانم به دست اوست، صادق مصدق ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و آله وسلم به من خبر داد که هنگام رفتن برای (سرکوبی) شورشیان به این سرزمین عبور خواهم کرد و اینکه این زمین کرب و بلا است، در این زمین هفده نفر از اولاد من و فاطمه علیهماالسلام دفن میشوند و این زمین در آسمانها به کرب و بلا معروف است همچنان که مدینه و مکه و بیت المقدس شهرت دارد و یاد میشود، سپس د فرمود:
آثار آهوان و داستان عبور عیسی از کربلا
ای پسر عباس اطراف این سرزمین جستجو کن پشکل آهوانی را پیدا کن، به خدا قسم دروغ نگفتم و خبر دروغ هم به من ندادهاند، رنگ آنها زرد است مانند زعفران.
ابنعباس گوید: به دنبال آنها گشتم، آنها را یافتم، صدا زدم یا امیرالمؤمنین آنها را پیدا کردم همانگونه که فرمودید، حضرت فرمود: خدا و رسول او درست فرمودند و به عجله آمد و آنها را برداشته بوئید و فرمود: همین است ای پسر عباس، آیا قصه اینها را میدانی؟ این پشکلها را عیسی بن مریم بوئیده است، عیسی در حالیکه حواریون با او بودند به این سرزمین گذر کرد، آهوانی را دید که دور هم جمع شده گریه میکردند! عیسی و حواریون آنجا نشستند و گریه کردند و نمیدانستند چرا عیسی اینجا نشست و گریه نمود؟ عرض کردند یا روح الله چه شده است که گریانی؟ فرمود: آیا میدانید این چه زمینی است؟ اینجا محل کشته شدن پسر ارجمند پیامبر خدا محمد صلی الله علیه و آله وسلم است، و اوست فرزند بانوی آزاده طاهره که به مادر من شبیه است و مدفون میشود در این زمین که خاک آن از مشک خوشبوتر است زیرا تربت پسر پیامبر است که شهید شده و همینگونه است طینت پیامبران و اولاد آنها.
سپس عیسی علیهالسّلام افزود: این آهوان با من حرف میزنند و میگویند: این زمین را برای چریدن انتخاب کردهاند چون مشتاق تربت پسر پیامبر هستند، آنها معتقدند که در این زمین در امانند! عیسی آن پشکلها را بوئید و در ادامه عرضه داشت: خدایا اینها را نگهدار تا آنکه پدر او بیاید و (به یاد سخنان عیسی و احترام او) تسلیت باشد برای وی. و اینک تا امروز باقی مانده و زردی آنها به خاطر گذر ایام طولانی است و این زمین کرب و بلاست آنگاه حضرت با صدای بلند گریه کرد و عرضه داشت: ای پروردگار عیسی بن مریم بر قاتلان و کمک کاران و واگذاران او مبارک مگردان، سپس حضرت دوباره گریه نمود گریهای طولانی، به گونهای که حضرت از حال رفت، ما نیز گریه میکردیم، تا آنکه بعد از مدتی طولانی به هوش آمد و به من فرمود: ای پسر عباس زمانی که دیدی این پشکلها خون شده است و خون تازه از آن میجوشد بدان که اباعبدالله کشته شده و در این زمین دفن شده است.
تحولات طبیعی و شهادت سید الشهدا
ابنعباس گوید: آنها را برداشته و جدا محافظت کردم، تا آنکه یک روز دیدم خون تازه از آن میچکد، گریان شدم نشستم و گفتم: به خدا حسین کشته شد، به خدا قسم علی در هیچ به من دروغ نگفت و خبر نداد به چیزی مگر آنکه واقع شد چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به او خبرهائی میداد که از دیگران پنهان میداشت. حیران شدم و از منزل بیرون آمدم، هنگام طلوع فجر بود، به خدا سوگند هوای مدینه چنان تیره و تار شده بود که مثل دود بود و چشم جایی را نمیدید، خورشید طلوع کرد، دیوارهای مدینه را دیدم که گویا خون تازه بر آنها بود، با حالت گریان نشستم و گفتم: به خدا قسم حسین کشته شد، صدائی از طرف بیت (خانه خدا یا خانه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم) شنیدم میگفت: ای خاندان رسول صبر کنید، که فرزند بتول کشته شد، روح الامین به زمین آمد و با صدای بلند گریه کرد و آن وقت روز دهم محرم روز عاشورا بود، بعد از آنکه خبر رسید معلوم شد که حضرت در همان روز شهید شده است، این حدیث را به اشخاصی که با حسین علیهالسّلام بودند گفتم: آنها نیز گفتند: به خدا قسم که ما نیز شنیدیم آنچه تو شنیدی و نمیدانیم گوینده آن که بوده است شاید خضر علیهالسّلام بوده. [6] .
قبر سیدالشهداء زیارتگاه خواهد بود
امیرالمؤمنین علیهالسّلام در یک پیشگوئی در مورد قبر سیدالشهداء فرمود: گویا میبینم قصرها و ساختمانهائی که در اطراف قبر حسین علیهالسّلام برافراشته، و کاروانهائی که از کوفه به سوی قبر حسین علیهالسّلام بیرون میآید، روزها و شبها نگذرد تا اینکه از اطراف زمین مردم به سوی آن جناب آمده و این مطلب، هنگام انقراض حکومت بنی مروان است. [7] .
وقتی چنین شد مبادا جفا کنید
امیرالمؤمنین علیهالسّلام در بیرون کوفه فرمود: پدر و مادرم فدای حسین مقتول باد، به خدا قسم گویا میبینم انواع وحشیان (بیابان) را که گردنهای خود را بر قبر او دراز کرده بر او از شب تا صبح گریه و نوحه میکنند!
پس چون زمان به اینجا رسید مبادا که بر او جفا کنید [8] (شاید منظور حضرت این باشد که وقتی جانوران درنده به مصائب حضرت گریه میکنند شما از نوحه و عزاداری دریغ مکنید.)
تو را میکشند و آسمان و زمین بر تو میگریند
امیرالمؤمنین علیهالسّلام در مسجد و اصحاب حضرت اطراف او نشسته بودند که حضرت حسین علیهالسّلام وارد شده مقابل ایشان قرار گرفت. امیرالمؤمنین دست مبارک را بر فرزندش نهاده فرمود: ای پسرک من، خداوند گروهی را در قرآن سرزنش نموده و فرموده: «فما بکت علیهم السماء و الارض و ما کانو منظرین؛ [9] یعنی: آسمان و زمین بر آنها گریه نکرد و مهلت به آنها داده نشد.»
به خدا سوگند البته البته که تو را خواهند کشت و آنگاه زمین و آسمان بر تو خواهند گریست. [10] .
پسر پیامبر را میکشند و تمام اشیاء، بر او خواهند گریست
میثم تمار میگفت: به خدا قسم البته البته این امت پسر پیامبر خود را در روز دهم محرم خواهند کشت و آن روز را روز برکت مینامند و این مطلب واقع خواهد شد و در علم خداوند ثبت است. سپس افزود: بدان که این خبر عهدی است که امیرالمؤمنین به من نموده و خبر داده است که در قتل او تمام اشیاء حتی وحشیهای بیابان و ماهیان دریا و مرغان آسمان و خورشید و ماه ستارگان و آسمان و زمین و مؤمنین از جن و انس و تمامی ملائکه آسمانها و زمین و رضوان (کلیددار بهشت) و مالک (نگهبان جهنم) و حاملان عرش گریه میکنند، و از آسمان خون و خاکستر ببارد!
سپس افزود: لعنت خداوند بر قاتلین حسین علیهالسّلام واجب شده همچنان که بر مشرکین و یهود و مجوس و نصاری واجب شده است. جبلة (راوی خبر از میثم) گوید: گفتم: ای میثم چگونه مردم آن روز را روز برکت میدانند؟ میثم گریست و گفت: میپندارید که توبه حضرت آدم در آن روز قبول شده است با آن که خداوند توبه او را در ذی الحجه پذیرفت، و میپندارند که توبه داود در آن روز پذیرفته شده با آن که آن نیز در ذی الحجة بوده است. میپندارند یونس در آن روز از شکم ماهی رهائی یافت با آنکه خداوند او را در ذی الحجة نجات داد. میپندارند کشتی نوح در آن روز بر (کوه) جودی آرام گرفت در حالی که استقرار آن در ذی الحجة بوده، میپندارند خداوند در آن روز دریا را برای بنی اسرائیل شکافت و حال آنکه آن در ماه ربیع الاول بوده است. ای جبله بدان که حسین بن علی سرور شهیدان است و برای اصحاب او در قیامت درجهای (بس عظیم) است. ای جبله وقتی خورشید را قرمز مانند خون تازه یافتی بدان که سیدالشهداء کشته شده است. جبله گوید: روزی از منزل که بیرون آمدم دیدم خورشید چون قطعههای سرخ گشته است ناله کردم و گریستم و گفتم: به خدا قسم سرور ما حسین بن علی کشته شد. [11] .
این شخص کشته میشود و کسی او را یاری نمیکند
ابوعبداللّه جدلی گوید: نزد امیرالمؤمنین علی علیهالسّلام رفتم دیدم اباعبداللّه الحسین علیهالسّلام در کنار وی میباشد حضرت با دست مبارک بر کتف فرزند خود زده فرمود:
این شخص کشته میگردد و کسی او را یاری نمیکند، عرض کردم: یا امیرالمؤمنین به خدا قسم آن زمان بسیار ناهموار و زشت است حضرت فرمود: آنچه گفتم واقع میشود. [12] .
حسین الگوی بشریت در همه تاریخ
امام صادق علیهالسّلام روایت کند که حضرت علی علیهالسّلام به فرزند برومندش حسین علیهالسّلام عرض کرد: فدایت گردم، حال من چگونه است؟ فرمود: تو میدانی آنچه را دیگران به آن جاهلند زود باشد که عالم از دانش خود سود برد. ای پسرک من بشنو و ببین قبل از آنکه واقع شود قسم به آنکه جانم به دست اوست بنی امیه خون تو را میریزند اما نمیتوانند تو را از دین منحرف کنند و از یاد پروردگارت به فراموشی اندازند.
امام حسین علیهالسّلام پاسخ داد: قسم به آنکه جانم به دست اوست کافی است که مرا به آنچه خدا فرو فرستاده اقرار کنم، من سخن پیامبر و پدرم را تصدیق میکنم. [13] .
پیشگوئی حضرت امیر در مورد مختار
امیرالمؤمنین علیهالسّلام فرمود: همانگونه که گروهی از بنی اسرائیل فرمانبرداری کردند و محترم شدند و گروهی دیگر نافرمانی کرده و عذاب شدند، شما نیز چنین خواهد کرد. کسانی که این سخن را میشنیدند گفتند: یا امیرالمؤمنین نافرمانبردار ما کیست؟ فرمود: آنانکه دستور دارند ما اهل بیت را احترام کنند و حقوق ما را بزرگ شمارند اما خیانت کرده و نافرمانی نمودند و حق ما را انکار کردند و اولاد پیامبر را خواهند کشت. گفتند: یا امیرالمؤمنین این خبر واقع خواهد شد؟ فرمود بله خبر حقی است که واقع میشود. و این دو پسر من و حسن و حسین را به زودی خواهند کشت. و زود است که ستمکنندگان در دنیا به شمشیرهای برخی از مردم که خدا برای انتقال از آنها بخاطر نافرمانیشان برگزیده به پلیدی رسند همچنان که بنی اسرائیل رسیدند.
پرسیدند: آن مرد کیست؟ فرمود که جوانی است از طایفه ثقیف بنام مختار بن ابیعبیدة. حضرت سجاد علیهالسّلام فرمود: وقتی حضرت این سخن را فرمود (مختار هنوز متولد نشده بود) پس از چندی متولد شد، در ادامه حدیث آمده است.
آوردن سر عبیدالله و شمر ملعون نزد حضرت سجاد
از امام سجاد علیهالسّلام سؤال شد ای فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم علی بن ابیطالب قیام مختار را ذکر نمود اما وقت قیام را مشخص ننمود، حضرت فرمود: میخواهید به شما خبر دهم؟ گفتند: آری، فرمود: سه سال بعد از این گفتار من، سر عبیدالله بن زیاد و شمر را در فلان روز خواهند آورد و ما در مقابل آن دو سر غذا خواهیم خورد.
چون موعد معین فرا رسید حضرت با اصحاب خود بر سر سفره بودند به آنها فرمود:
ای برادران خود را پاکیزه دارید، شما در حالی غذا میخورید که ستمکاران بنی امیه نابود میشوند. پرسیدند: در کجا؟ حضرت ضمن معرفی آن جایگاه فرمود: به همین زودی در فلان روز دو سر را خواهند آورد، در روز مقرر حضرت بعد از نماز میخواست غذا میل نماید که دو سر را آوردند، همین جا که چشمان مبارکش به آن دو سر ملعون افتاد به سجده رفت و گفت: سپاس مخصوص خداوندی است که مرا زنده داشت تا این را به من نشان داد، آنگاه به غذا خوردن پرداخت و گاهی به آن دو سر نظر مینمود.
خدمتکاران با دیدن آن دو سر از پختن حلوا غافل شده بودند، یکی گفت: چرا حلوا آماده نکردهاید؟ حضرت فرمود:
حلوائی شیرینتر از نگاه به این دو سر نمیخواهیم سپس امام سجاد از قول امیرالمؤمنین علیهالسّلام فرمود: و آنچه برای کافرین و فاسقین (از عذاب) در نزد خداوند است سنگینتر و دائمیتر است. [14] .
فرزندم حسین کشته میشود ولی تو یاری نمیکنی
اسماعیل بن زیاد گوید: امیرالمؤمنین به براء بن عازب فرمود:
ای براء فرزندم حسین کشته میشود و تو زنده هستی ولی او را یاری نمیکنی. و همینگونه شد که حضرت فرموده بود، سیدالشهداء و براء حضرت را یاری نکرد و همواره (با حالت تأسف) میگفت: به خدا قسم امیرالمؤمنین راست گفت. [15] .
در خانه تو بز بچهای است که فرزند پیامبر را میکشد
امیرالمؤمنین علیهالسّلام در خطبهای به مردم فرمود: از من بپرسید قبل از آنکه مرا نیابید، بخدا سوگند در مورد هیچ گروهی که صد نفر را گمراه یا هدایت کند نمیپرسید مگر اینکه شما را از منادی آنها و رهبر آنها تا قیامت آگاه میکنم، مردی برخاست و (از روی استهزاء) گفت: بگو در سر و ریش من چند تار مو هست؟ حضرت فرمود: بخدا سوگند دوستم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم مرا از سؤال تو آگاه کرد، و همانا بر هر تار از موی سر تو فرشتهای است که تو را لعنت میکند و بر هر موی ریش تو شیطانی است که تو را تحریک میکند، همانا در خانه تو بز بچهای است که فرزند پیامبر را میکشد و نشانه آن همین است که به تو گفتم و اگر نه این بود که آنچه پرسیدی استدلالش مشکل است (یعنی من جواب تو را میدانم ولی باور آن بر تو مشکل است زیرا چگونه میتوانی عددی را که میگویم تصدیق کنی؟ اگر این مشکل نبود) من به سؤال تو پاسخ میدادم ولی نشانه (راستگوئی من) همان خبری است که دادم یعنی لعنت فرشتگان و بز بچه ملعون تو.
راوی گوید: پسر این مرد در این زمان طفلی بود که چهار دست و پا میرفت و در جریان سیدالشهداء علیهالسّلام عهده دار قتل حضرت شد و پیشگوئی حضرت به وقوع پیوست. [16] .
و در برخی روایات آن مرد را سعد بن ابیوقاص، پدر عمر سعد ملعون معرفی کردهاند. [17] و برخی او را سنان بن انس نخعی دانستهاند. [18] .
توصیه حضرت امیر به حضرت ابوالفضل
در شب بیست و یکم رمضان وقتی مولای متقیان در بستر شهادت افتاده و لحظات آخر عمر حضرت بود، فرزندش عباس را گرفته به سینه چسبانید و فرمود:
فرزندم: زود باشد که چشمم به تو در قیامت روشن گردد، فرزندم چون روز عاشورا شد و داخل آب (فرات) شدی مبادا از آن آب بنوشی ولی برادرت حسین تشنه باشد. [19] .
ای گریه هر مؤمن و فضیلت گریه بر سیدالشهداء
امام صادق علیهالسّلام فرمود که امیرالمؤمنین علیهالسّلام نگاهی به امام حسین علیهالسّلام نموده و فرمود: ای گریه هر مؤمن، حسین علیهالسّلام عرض کرد:ای پدر مرا میگوئی؟ فرمود: بله ای پسرک من. [20] .
و در روایت دیگر فرمود: همانا حسین علیهالسّلام کشته میشود کشته شدنی (مظلومانه) و من میشناسم آن خاکی را که بر آن کشته میگردد، آن مکان نزدیک دو نهر است. [21] .
امام سجاد علیهالسّلام فرمود: هر مؤمنی که چشمهایش برای کشته شدن حسین بن علی علیهالسّلام اشکی بریزد به گونهای که بر رخسارش روان شود خداوند به واسطه این اشک مدتهای طولانی او را در غرفههای بهشت جای دهد،و هر مؤمنی که چشمهای او به خاطر ستمی که از دشمن ما در دنیا به ما رسیده است گریان شود و اشک او بر گونهاش روان شود، خداوند او را در جایگاه صدق در بهشت جای دهد، و هر مؤمنی که به خاطر ما صدمهای ببیند و چشمهایش اشک آلود شود و اشکش بخاطر تلخی اذیتی که برای ما متحمل میشود بر گونهاش روان شود، خداوند صدمات را از او در قیامت برطرف و او را از خشم خود و آتش جهنم در امان خواهد داشت. [22] .
این مرد قاتل حسین است
عبدالله بن شریک گوید: از اصحاب حضرت علی علیهالسّلام میشنیدم که هرگاه عمر بن سعد از در مسجد داخل میشد میگفتند «هذا قاتل الحسین؛ این مرد قاتل حسین است.» و این مطلب سالها قبل از کشته شدن حضرت بود. [23] .
پیروزی سیدالشهداء در صفین و گریه حضرت امیر
عبدالله بن قیس گوید: در جنگ صفین با امیرالمؤمنین علیهالسّلام بودم که ابوایوب اعور (از سران سپاه معاویه و دشمنان حضرت علی علیهالسّلام که حضرت در قنوت نماز او را نفرین میکرد) آب را تسخیر کرد و لشکر حضرت را از آب منع نمود.
سپاهیان حضرت از تشنگی شکایت کردند، امیرالمؤمنین عدهای را فرستاد تا آب را آزاد کنند اما نتوانستند، حضرت ناراحت شد.
اباعبدالله الحسین عرض کرد: پدر اجازه میدهید من بروم و آب را آزاد کنم، حضرت فرمود: برو پسرم، امام حسین علیهالسّلام بر آن سپاه حمله برد و آب را آزاد کرد، و پیروزمندانه نزد پدر آمد و خبر پیروزی را آورد.
(اما مردم دیدند که) حضرت گریه کرد، گفتند: یا امیرالمؤمنین چه چیزی شما را میگریاند؟ با اینکه این پیروزی از برکت حسین علیهالسّلام است؟ حضرت فرمود: به یاد آوردم که او کشته میشود در سرزمین کربلا با حال تشنگی، اسب او همهمهکنان میگریزد و میگوید: «الظلیمة الظلیمة لامة قتلت ابنبنت نبیها؛ یعنی: امان، امان، از ظلم امتی که پسر دختر پیامبرشان را میکشند.» [24] .
امام زمان لحظات آخر زندگی سیدالشهداء را شرح میدهد
حضرت امیر علیهالسّلام به لحظات جانسوز ساعت آخر عمر سیدالشهداء آنگاه که از زین در اثر نیزه دشمن بر زمین افتاد اشاره نموده است. و در زیارت ناحیه که منسوب به امام زمان (عج) است میخوانیم: «و اسرع فرسک شاردا الی خیامک قاصدا مهمما باکیا فلما رأین النساء جوادک مخزیا و نظرن سرجک علیه ملویا برزن من الخدور ناشرات الشعور علی الخدود لاطمات الوجوه سافرات و العویل داعیات و بعد العز مذللات و الی مصرعک مبادرات و الشمر جالس علی صدرک، مولغ سیفه علی نحرک قابض علی شیبتک بیده ذابح لک بمنهده قد سکنت حواسک و خفیت انفاسک و رفع علی القناة رأسک؛ [25] یعنی: اسب تو شتابان آمد به آهنگ سراپردههای تو شیهه زنان و گریان و چون زنان آن اسب را زبون دیدند و زین را بر آن واژگون، از پرده بیرون آمدند، موی بر روی ریخته و پریشان کرده و سیلی بر رخسار زنان و رویها گشوده شیون کنان پس از عزت خوارگشته سوی قتلگاه تو شتابان، شمر بر سینه تو نشسته و شمشیر بر گلوی تو نهاده محاسن تو را به دست گرفته و با تیغ هندی...، (تو را ذبح میکند) حواس تو خاموش و دم فروبسته و سر مطهر تو را بالای نیزه زدند.» [26] .
تو گوئی همی بینم اولاد خویش
در دیوان اشعاری که منسوب به حضرت امیر علیهالسّلام است، خطاب به فرزند گرامی خویش امام حسین علیهالسّلام میفرماید:
حسین اذا کنت فی بلدة غریبا فعا شر بآدابها
یعنی: ای حسین وقتی در شهری سفر کردی به آداب آنجا عمل کن. تا آنکه در ادامه میفرماید:
کانی بنفسی و اعقابها و بالکربلاء و محرابها
فتخضب منا اللحی بالدما خضاب العروس باثوابها
یعنی: گویا خودم و نسل خودم و کربلا و محراب آن را میبینم که محاسنها با خون رنگین شود همچون رنگ (سرخ) لباس عروس. [27] .
حج را ناتمام گذارده او را میکشند
امیرالمؤمنین علیهالسّلام به مسیب بن نجیة فرمود: نزد شما خواهد آمد سواری که با او حیله شده پر شتاب بدون آنکه حج را به پایان برد میآید و او را خواهند کشت، مقصود حضرت امام حسین علیهالسّلام بود. [28] .
همانگونه نیز شد و حضرتش- به ظاهر- بر اثر دعوت دهها هزار نفر از مردم کوفه راه عراق را در پیش گرفت، و روز ترویه (هشتم ذی حجة) احساس نمود که بنی امیه میخواهند حرمت خانه خدا را شکسته به او حمله ور شوند، به همین جهت حج را ناتمام گذارد و با خاندان خود از مکه بطرف کوفه حرکت نمود.
فرزند پیامبر نزد شما آید و او را خواهید کشت
امیرالمؤمنین علیهالسّلام خطاب به مردم کوفه فرمود: چگونهاید زمانی که فرزند پیامبر شما نزد شما آید و شما بطرف او هجوم برده او را بکشید؟ مردم کوفه گفتند: به خدا پناه میبریم، اگرخداوند آن روز را بما نشان دهد قطعا کاری میکنیم که معذور باشیم (یعنی حتما حضرت را یاری میکنیم) حضرت فرمود:
هم اوردوه فی الغرور غروا ارادوا
نجاة لا نجاة و لاعذرا [29] .
یعنی: آنها او را به فریب انداختند، دنبال نجات بودند، نه نجاتی هست و نه عذری.
پی نوشت ها:
[1] وقعه صفین، ص 140 بحار ج 41 ص 337.
[2] بحارالانوار.
[3] وقعه صفین، ص141 و بحارالانوار.
[4] نفس المهموم، ص 125 «و مصارع عشاق لایسبقهم من کان قلبهم و لایلحقهم من بعدهم».
[5] بحار، ج 44 ص258 از قرب الاسناد حمیری.
[6] بحار، ج 44 ص252 از امالی صدوق مجلس 87.
[7] بحار از عیون الاخبار.
[8] کامل الزیارات، ص 79.
[9] دخان: 29.
[10] بحار، ج 45 ص209 و کامل الزیارات، ص 89.
[11] بحار، ج 45 ص202 از علل الشرایع صدوق قدس سره.
[12] کامل الزیارات، ص 71.
[13] کامل الزیارات.
[14] بحار، ج 45، ص239 از تفسیر امام علیهالسّلام بالاختصار.
[15] بحارالانوار- شرح ابنابیالحدید. مناقب آل ابیطالب، ج 2، ص 270.
[16] الارشاد، ص320 و اعلام الوری.
[17] کامل الزیارات، ص74 و مناقب آل ابیطالب، ج 2 ص 269.
[18] شرح ابنابیالحدید، ج 1، ص253 منقول از هامش بحار، ج 44 ص 257.
[19] معالی السبطین.
[20] بحارالانوار.
[21] کامل الزیارات، ص 72.
[22] کامل الزیارات، ص 100.
[23] بحار، ج 44 ص 263.
[24] بحار، ج 44، ص266.
[25] نفس المهموم، ص 232.
[26] ترجمه نفس المهموم به قلم دانشمند معظم جناب حاج میرزا ابوالحسن شعرانی قدس سره و ما این فراز را از قلم ایشان نقل نمودیم تا یادی و تقدیری از آن عالم بزرگوار و خدمتگذار جامعه اسلامی کرده باشیم.
[27] بحار، ج 44 ص 266.
[28] مناقب آل ابیطالب، ج 2، ص 270.
[29] بحار، ج 41 ص 314.