ابنابیالحدید در شرح نهجالبلاغه از سقیفه جوهری و او از یعقوب بن شیبه... از رافع بن ابیارفع نقل کرده که میگوید: رسول خدا لشکری را به فرماندهی عمرو بن عاص تجهیز نموده، ابوبکر و عمر نیز در آن لشکر بودند. پیامبر به آنان دستور داد هر کس را که دیدند او را با خود در جنگ ببرند تا این که به ما رسیدند از ما خواستند تا با آنها خارج شویم، ما دعوتشان را پذیرفته در غزوه ذات السلاسل غزوهای که شامیان به آن افتخار میکنند که رسول خدا صلی الله علیه و آله عمرو بن عاص را بر لشکری که ابوبکر و عمر در میان آن بوده امیر و فرمانده نموده شرکت کردیم. رافع میگوید: من با خود گفتم فرصت مناسبی است که من در این غزوه یکی از یاران رسول خدا را برگزیده با او در باره خصوصیات دین اسلام صحبت نموده از او راهنمایی بخواهم؛ زیرا که برای من عزیمت به مدینه و تشرف به محضر حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله میسر نبود، به همین جهت ابوبکر را برای این منظور برگزیدم. ابوبکر عبایی (فدکی) داشت که به هنگام سوار شدن آن را زیر پا میانداخت، و به هنگام پیاده شدن آن را میپوشید و این همان عبایی است که هوازن او را بخاطر پوشیدن آن نکوهش نموده پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند ما به صاحب شکوه و جلال بیعت نمیکنیم و چون جنگ را به پایان رساندیم به ابوبکر گفتم: من در این سفر مصاحب تو بودم، از اینرو مرا بر تو حقی است، اینک به من چیزی بیاموز تا از آن بهره مند گردم.
ابوبکر گفت: خودم چنین قصدی داشتم، خدای را بندگی کن، و برای او شریک قرار مده نماز و زکات واجب خود را ادا کن، و حج و روزه ماه رمضان را انجام ده، و بر هیچ دو نفری حکومت مکن.
گفتم سفارش تو را درباره انجام عبادات فهمیدم، اما علت نهی از امارت را خودت برایم توضیح ده، مگر نه این که هر خوبی و بدی که به مردم میرسد بر اثر حکومت است.
ابوبکر گفت: حال که توضیح خواستی بدان که مردم طوعا و کرها به اسلام گردن نهادند و خداوند آنان را از ستم ستمگران در امان خود قرار داد، آنان همسایگان خدا و در پناه اویند، پس هر کس که بر آنان ستم روا دارد پروردگار خود را کوچک شمرده، به خدا سوگند یکی از شما گوسفند همسایه خود را به تعدی از او بگیرد خداوند یار و پشتیبان همسایه اوست.
این گذشت و دیری نپایید که رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رحلت نمود، پس من از جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسش نمودم، گفتند: ابوبکر است.
گفتم: همان کسی که مرا از امارت باز میداشت؟
گفتند: بله.
پس من بار سفر بسته به مدینه رفتم و در پی فرصتی بودم تا بطور خصوصی با او دیدار کنم تا این که چنین فرصتی دست داده به او گفتم: مرا میشناسی؟ من فلان فرزند فلانم، آیا بخاطر داری همان وصیتی را که به من نمودی؟
گفت: بله، ولی رسول خدا از دنیا رحلت نمود و مردم تازه عهد به جاهلیت، از اینرو میترسیدم دچار فتنه و فریب گردند، و همانا که یارانم مرا به این کار وادار نمودند و پیوسته عذر میآورد تا این که من عذرش را پذیرفتم.... [1] .
نکته:
اینکه در خبر آمده: همواره برایم عذر میآورد تا اینکه عذرش را پذیرفتم در پاسخش باید گفت: مردی نزد ابراهیم نخعی عذرخواهی مینمود. ابراهیم به او گفت:
قد عذرتک غیر معتذر
ان المعاذیر یشوبه الکذب
و هر کس خود به حقیقت عذرهایش آگاه است، خدای تعالی میفرماید: بل الانسان علی نفسه بصیره ولو القی معاذیره؛ [2] بلکه انسان خود بر نیک و بد خویش آگاه است، و هر چند بر خود عذر بیفکند. و امیرالمومنین علیهالسلام در این باره فرمود: اما والله لقد تقمصها فلان و انه لیعلم ان محلی منها محل القطب من الرحی.... [3] .
هان ای مردم! سوگند به خدا آن شخص جامه خلافت را به تن کرد با این که میدانست که موقعیت من نسبت به خلافت، موقعیت مرکز آسیاب به آسیاب است که به دور آن میگردد. و خدای تعالی میفرماید: یعتذرون الیکم اذا رجعتم الیهم قل لا تعتذروا لن نومن لکم قد نبانا الله من اخبارکم. [4] آنگاه که به سوی آنان بر میگردید برای شما عذرهای بیجا میآورند، به آنها بگو عذر نیاورید که تصدیق شما نکنیم، خدا حقیقت حال شما را برای ما روشن گردانید... و جوهری پس از نقل آن خبر از حبیب بن ثعلبه نقل کرده که میگوید: از علی علیهالسلام شنیدم که میگفت: سوگند به پروردگار آسمان و زمین- سه بار- رسول خدا صلی الله علیه و آله به من عهد سپرده که امت پس از من با تو غدر خواهد کرد. [5] .
و این که ابوبکر گفته: میترسیدم امت دچار فتنه و فریب گردد. در پاسخ آن اکتفا میکنیم به گفتار سرور زنان عالم، فاطمه زهرا- سلام الله علیها- که جمعی از بزرگان عامه آن را نقل کردهاند، از جمله احمد بن ابوطاهر در بلاغات النساء بدین شرح آورده که آن مخدره در میان زنان بنی هاشم به جانب ابوبکر روان گردید در حالی که راه رفتنش مانند راه رفتن رسول خدا بود، تا این که بر ابوبکر وارد گردیده با او به محاجه پرداخت، و در ضمن آن به او فرمود:... تا آن زمان که خداوند جایگاه پیامبرانش را برای پیامبرش برگزید ناگهان خار نفاق پدیدار گشت، و پیراهن دین پوسیده گردید، و گمراه خاموش به سخن آمد، و دروغگوی بی درد جلو افتاد، و بزرگ تبهکاران فریاد برآورد، پس در میان اجتماعات شما رخنه کرد، و شیطان سرکشیده بر شما بانگ و فریاد زد، پس شما را فراخوانده اهل اجابتتان یافت، و نگران فرمان وی، سپس شما را به حرکت واداشته سبکسرتان دید، و شما را به خشم آورده ضعیفتان یافت، تا اینکه بر شتر دیگری داغ نهادید، و در غیر آبگاه خود وارد شدید، اینها همه در حالی روی داد که عهد (به وفات رسول خدا) قریب، و رنج مصیبت بزرگ، و زخم التیام نیافته، به خیال خود از فتنه میترسیدید: الا فی الفتنه سقطوا و ان جهنم لمحیطه بالکافرین؛ آگاه باش که خود به فتنه درافتادند، و همانا دوزخ به آن کافران احاطه خواهد داشت....
پی نوشت ها:
[1] شرح نهجالبلاغه، ابنابیالحدید، ج 2، ص 17.
[2] سوره قیامت، آیه 15 _14.
[3] خطبه شقشقیه.
[4] سوره توبه، آیه 93.
[5] شرح نهجالبلاغه، ابنابیالحدید، ج 2، ص 18.