از علی بن یقطین روایت شده که:
روزی هارونالرشید از کثرت ناراحتی و شدت دشمنیاش با امام هفتم علیهالسلام مردی شعبدهباز و جادوگر به نام « حمید بن مهران » را طلب کرد تا در مجلسی امام علیهالسلام را خجل و شرمنده سازد. مجلس آراسته شد و سفرهی رنگین طعام گسترده گشت. هارون با اشارهی سر به مرد جادوگر فهماند که کارش را شروع نماید. مرد افسونگر در حالی که لبخند شیطنتآمیزی بر لب داشت حیلهای به کار برد که هر گاه خادم امام علیهالسلام میخواست نانی بردارد و خدمت آن حضرت بگذارد، نان از دستش میپرید. هارون از دیدن این منظره و به خیال خود سبک شدن امام علیهالسلام آنقدر خوشحال شد که نتوانست خندههای مستانهاش را کنترل کند. طولی نکشید که امام علیهالسلام نگاهی به عکسهایی که بر پردهها نقش بسته بود انداخت و خطاب به تصویر شیر فرمود: « یا اسد الله! خذ عدو الله! » « ای شیر خدا! بگیر دشمن خدا را »! بلا درنگ تصویر شیر زنده شد و به امر خداوندی و دستور امام معصوم علیهالسلام شیر جسمیت پیدا کرد و مانند بزرگترین و درندهترین شیران برجست و جادوگر بینوا را گرفت و در یک لحظه پاره پاره کرد! و آنگاه به جای خویش بازگشت.
هارون و ندیمانش از دیدن این معجزه عظیم الهی غش کردند و به روی بر خاک مذلت افتادند.
هارون چون به هوش آمد، از امام علیهالسلام بسیار عذرخواهی نمود و آنگاه گفت: « از شما خواهش میکنم که از این صورت شیر بخواهید که این مرد را برگرداند و ساحر زنده شود ».
امام علیهالسلام فرمود: « اگر عصای موسی برمیگرداند، آنچه را که بلعید از ریسمانها و طنابها و عصاهای دروغین ساحران، این صورت شیر نیز بلعیدهی خود را برمیگرداند. (یعنی وقوع چنین درخواستی محال است). ابهت و شکوه امام کاظم علیهالسلام مجلس جشن را فرا گرفت. [1] .
پی نوشت ها:
[1] شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، باب هشتم - علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 11، ص 242.
منبع: کرامات و مقامات عرفانی امام موسی بن جعفر؛ سید علی حسینی قمی؛ 1382؛ نشر نبوغ