میگویند: شخصی از دوستان امام کاظم علیهالسلام خدمت آن حضرت رسید و عرض کرد: «فدایت شوم! دوست دارم که صبحانه را در منزل من صرف بفرمائید.»
امام کاظم علیهالسلام قبول کرد و به همراه آن شخص حرکت کرد و به منزلش وارد شد.
در اطاق داخل، تختخوابی بود که حضرت بر روی آن نشست و در زیر تخت یک جفت کبوتر نر و ماده بود. صاحب منزل رفت صبحانه را بیاورد، در این هنگام حضرت شنید که: «کبوتر نر بر کبوتر ماده میغرد.» در این موقع صاحبخانه با صبحانه داخل اطاق شد و دید که امام کاظم علیهالسلام میخندد. عرض کرد: «برای چه میخندید؟» حضرت فرمود: «این کبوتر بر کبوتر ماده میغرید و میگفت: ای عزیز من و ای آرام و سکون من! نیست بر روی زمین کسی محبوبتر از تو نزد من به غیر از این بزرگواری که بر روی تخت نشسته است.» مرد عرض کرد: «فدایت شوم! آیا شما سخن پرندگان را متوجه میشوید؟!» حضرت فرمود: «آری! ما زبان پرندگان را میدانیم و به ما هر چیزی عطاء شده است.»[1] .
پی نوشت ها:
[1] کافی.
منبع: حدیث اهلبیت: عجایب و معجزات شگفت انگیزی از امام کاظم؛ واحد تحقیقاتی گل نرگس، شاکر چاپ اول 1386.