سيد نظام الدين محمود بن حسن الحسني ملقب به داعي الي الله يا شاه داعي، از نوادگان داعي صغير، چهارمين امير سلسلهي علويان طبرستان است. او به سال 810 ه. ق در شيراز متولد شد. در جواني دست ارادت به شيخ مرشد الدين ابواسحاق داده و مدتي هم در محضر شاه نعمة الله ولي در کرمان گذرانده است و به سال 870 يا 867 ه. ق در شيراز وفات يافته و همانجا مدفون است. از شاه داعي آثار نظم و نثر فراوان بجاي مانده که از جملهي آنهاست: مثنويهاي ششگانه مشهور به ستهي داعي، دواوين، ساقي نامه و 16 رساله به نثر. او در شعر هم «داعي» تخلص ميکرده و هم «نظامي».
شاه داعي شيرازي از جمله شاعراني است که در مصيبت شهيدان دشت کربلا اشعار متعددي سروده است که در اينجا ما به نمونهاي از آن اشعار اشاره ميکنيم:
خواجهي عالم امام المرسلين
آن که زو با زيب شد دنيا و دين
با چنين تمکين حکم و اصطفا
خوش نشسته بود روزي مصطفي
نزد او شهزادگان در انبساط
هر دو را از التفات او نشاط
اين يکي در حسن، در ثمين
وان دگر گوهر، حسين نازنين
زاده اين دو گوهر، اين دو سرفراز
از علي و فاطمه در بحر راز
بوده جد خويش را منظور چشم
هر دو را ميداشت همچون نور چشم
سوي ايشان داشت خواجه ديدگان
کآب گشت از ديدگان او روان
سائلي گفتا چو خواجه ميگريست
يا رسول، اين گريهي دلسوز چيست؟
چون نگريم؟ گفت: کآمد جبرئيل
آن که از حضرت مرا او شد دليل
گفت با من گرچه خواهي شد ملول
ميکنم القا حديثي اي رسول
گرچه اين هر دو جگر گوشهي تواند
ملجأ امت به محشر اين دواند
امتت خواهند کشتنشان دريغ
اين به زهر و آن يک ديگر به تيغ
امتان بيوفا را بين که چون
اين دو گوهر را روا دارند خون
چون نگريم کاين دو جان روزگار
هر دو را خواهند کشتن زار زار؟
چون نگريم کاين دو، روزي از قضا
ميدردشان چنگل سگ زادهها
ليک با حکم خدايي چاره نيست
گرچه دل، الا که پاره پاره نيست
آنان که ديده حاصل دنيا و دين، حسين
گريند بر امام زمان و زمين، حسين
ياد آوريد خون که روان کردهاند چون
از گردن و ز حنجرهي نازنين، حسين
از زعم خويش دعوي اسلام کردهاند
وانگه شهيد کرده و کشته چنين، حسين
فرياد و ناله ميکند و ياد ميکند
کافر به گريه در طرف روم و چين، حسين
اي مصطفي که خفتهاي اما نخفتهاي
از روضه سر برآر و بدين سان ببين، حسين
داعي بگو که قاتل او روز رستخيز
از فعل شوم خود به کجا آورد گريز