«ذوالفقار» شمشيري شگرف است که ابتدا متعلق به رسول اکرمصلي الله عليه وآله بود و آن حضرت در جنگ احد وقتي که شمشير علي بن ابيطالبعليه السلام در گرماگرم نبرد شکست، آن را به او بخشيد و از همان زمان اين شمشير جنبه مقدس پيدا کرد. در وجه تسميه اين شمشير گفتهاند: پشت آن خارهاي پست و بلندي مانند ستون فقرات آدمي داشته است. [1] .
علامه مجلسيرحمه الله از مناقب ابن شهر آشوب نقل ميکند: آيه «وَاَنْزَلنا الحَدِيد فِيهِ بَأسٌ شَدِيد وَمَنافِع لِلناسِ» [2] اشاره به ذوالفقار دارد که از آسمان براي پيامبرصلي الله عليه وآله نازل شد [3] و ايشان آن را به حضرت عليعليه السلام بخشيد». در مورد منشأ ذوالفقار اقوال ديگري همهست؛ ازجمله اينکه در جنگ بدر حضرت عليعليه السلام آن را پس از کشتن صاحبش عاص بن منبه سهمي به دست آورد [4] ، يا جزو هداياي بلقيس به سليمانعليه السلام بود. [5] .
و يا ذوالفقار در روز بدر به دست پيامبرصلي الله عليه وآله رسيد وآن رابهحضرت عليعليه السلام بخشيد. اين شمشير سپس به امام حسن و بعد از او به امام حسينعليه السلام و سرانجام به حضرت مهديعليه السلام به ارث رسيد. [6] .
از حضرت صادقعليه السلام درباره وجه تسميه آن به ذوالفقار پرسيدند، حضرتعليه السلام فرمود: زيرا اميرالمؤمنينعليه السلام ضربتي با آن به هيچ کس نزد، مگر آنکه در دنيا از حيات «افتقار» (محروميت) پيدا کرد و در آخرت از بهشت» [7] .
در الارشاد شيخ مفيدرحمه الله و الأمالي طوسي با ذکر سند از حضرت صادقعليه السلام نقل شده است: در روز احد فرشتهاي که نامش رضوان بود، از آسمان ندا در داد که: «لا سَيْفَ اِلاَّ ذُوالفَقار وَلا فَتي اِلاَّ عَلي» [8] همين حديث را سمعاني در فضايل الصحابه، وابن بطّة در الابانة نقل کردهاند، با اين تفاوت که به جاي غزوه «احد»، غزوه «بدر» گفتهاند. [9] .
ازامام صادقعليه السلام نقل شده است: «... وَسَيْفُهُ سَيْفُ رَسُول اللَّهصلي الله عليه وآله ذُوالفَقار...»
و شمشير [آن حضرت هنگام ظهور] همان شمشير پيامبرصلي الله عليه وآله ذوالفقار است». [10] .
پی نوشت ها:
[1] ر.ک: عللالشرايع، ج 1، ص 160.
[2] حديد 57: 25.
[3] الکافي، ج 1، ص 235؛ ر.ک: مستدرک، ج 3، ص 309.
[4] ر.ک: ابن ابي الحديد، شرح نهجالبلاغه، ج 14، ص 169.
[5] بحارالانوار، ج 42، ص 57.
[6] ر.ک: من لايحضرهالفقيه، ج 4، ص 418.
[7] المناقب، ج 3، ص 295؛ بحارالانوار، ج 42، ص 58.
[8] الارشاد، ج 1، ص 82 و 87 و86؛ الأمالي طوسي، ص 547.
[9] المناقب، ج 3، ص 296.
[10] الغيبة، ص 307، ح 2.