تشکيل دولت مستضعفان و تحقق بخشيدن به آرمان والا و الهي حکومت فرو دستان و عقب نگهداشته شدگان، از برنامههاي اصلي و اقدامهاي اساسي و ترديدناپذير مهدي موعودعليه السلام است. در جامعه و نظامي که امام مهديعليه السلام بنياد مينهد، زمام همه امور در دست طبقات محروم است و مستضعفان بر آن حکم ميرانند و به اداره جامعه ميپردازند.
چنين آرماني، هدف اصلي همه اديان آسماني به ويژه اسلام بوده است. در تعاليم اديان، معيارها و اصولي بيان شده که جهتگيري کلي به سود مستضعفان و تحقّق بخش حاکميت آنان است و رويارويي و نبرد اصلي پيامبران، با همين طبقات اشراف، مسرفان، مترفان و مستکبران بوده است؛ يعني، طبقاتي که همواره از تن دادن به حق و عدل سرباز ميزدهاند و خوي و خصلت برتري جويي، سلطهطلبي، حق کشي و بيدادگري راه و روش ايشان بوده است.
خداوند در قرآن ميفرمايد: «وَنُريدُ اَنْ نَمُنَ عَلَي الَّذِينَ استُضْعِفُوا فِي الاَرْضِ وَ نَجْعَلَهُم اَئِمةً وَ نَجْعَلَهُمُ الوارِثينَ» [1] ؛ «و خواستيم بر کساني که در آن سرزمين فرو دست شده بودند منّت نهيم و آنان را پيشوايان [مردم] گردانيم، و ايشان را وارث [زمين] کنيم».
اين آيه به صراحت، از امامت مستضعفان سخن گفته و فرو دستان و مستضعفان را ميراث برِ آن زمين معرفي کرده است، روشن است که در دوران ظهور و قيام مهدي آل محمدصلي الله عليه وآله اين وعده خدايي تحقق ميپذيرد و حکومت آل محمدصلي الله عليه وآله؛ يعني، همان حکومت مردم مستضعف و رسيدن محرومان به حق خود.
از نظر ديگر براي اجراي عدالت راستين، حاکميت فرودستانِ محروم ضرورت دارد؛ زيرا در تمامي دوران گذشته تاريخ، مورد اصلي ظلم و بيعدالتي، طبقات محروم بودهاند و سرانجام بايد پديده ناهنجار و ضد بشري «استضعاف» - که تعبيري از همه ظلمها و ستمها است - از ميان برود و انسان از زير بار سنگين و شکننده آن آزاد شود.
براي اين امر مهم، مبارزه با علل اصلي «استضعاف» ضرورتي اجتنابناپذير است. روشن است که زورمندان و زرمداران، دو عامل اصلي استضعاف در گذشته و اکنون بودهاند. هر ظلم و ستمي که به محرومان و بيپناهان شده است، يا مستقيم به دست حکومتهاي اشرافي و مرفّه انجام گرفته است و يا به دست طبقات اشراف و سرمايه دار که در زير چتر حمايت حکومتهاي مستکبر قرار داشتند و با حکايت قانوني و عملي آنها، راه ظلم، تحميل و استثمار را هموار ميساختند.
اين نظامها و جريانهاي ضد بشري، هنگامي پايان مييابند که حکومت و قدرت سياسي و نظامي جامعه، به دست طبقات محروم و مستضعف سپرده شود. دفاع از حقوق پايمال شده فرودستان و مستضعفان، آن گاه امکان دارد که حاکميت به دست آنان سپرده شود. هر حکومتي - هر چه صالح باشد - نميتواند حقوق محرومان را به آنان بازگرداند؛ مگر اينکه خود از اين طبقه باشد و دردهاي اين طبقه را با تمام وجود خويش لمس کرده باشد. از اين رو، بايد مستضعفان حاکميت يابند و اين از شاخههاي اصلي اجراي عدالت مطلق است. [2] .
پی نوشت ها:
[1] قصص (28)، آيه 5.
[2] عصر زندگي، ص 165 - 174.