بر خلاف عقيده شيعه، اهل سنّت عقيده به رجعت را خلاف عقايد اسلامي ميدانند و آن را هيچ نميپسندند. نويسندگان و شرح حال نويسان آنان، معتقدان به رجعت را طعن و رد کرده و آن را نشانه طرد روايت راوي ميدانند. گويا در نظر آنان عقيده به رجعت در شمار کفر و شرک يا بدتر از آن [1] قرار دارد! به اين بهانه شيعه را ميکوبند و ناسزا ميگويند. [2] .
البته در ميان اهل سنّت افراد بسيار اندکي هستند که به رجعت شماري از افراد - از جمله اصحاب کهف در عصر ظهور مهديعليه السلام - اشاره کردهاند. [3] .
معتقدان به رجعت براي اثبات اين اعتقاد خود، از آيات و روايات فراواني بهره برده و اين آيات و روايات راعمدتاً به دو دسته تقسيم کردهاند: دسته نخست آيات و رواياتي است که سخن از وقوع رجعت در امتهاي گذشته دارد. دسته دوم آيات و رواياتي که به اعتقاد ايشان دلالت بر وقوع آن در آخِرُالزّمان و هنگام ظهور حضرت مهديعليه السلام دارد.
الف ) ادله نقلي بر وقوع رجعت : آيات
از آنجايي که قرآن اساسيترين منبع براي اثبات حقايق ديني است، در مسأله رجعت نيز به عنوان اوّلين منبع و اصليترين آنها، مورد بررسي قرار گرفته است. اين آيات به دو دسته تقسيم شده است:
1. آياتي که دلالت بر وقوع رجعت ميان اقوام و ملل گذشته دارد.
2. آياتي که به بيان برخي روايات، بر تحقق رجعت در آخِرُالزّمان و قبل از قيامت دلالت دارد.
اخبار از وقوع رجعت در گذشته:
زنده شدن هفتاد نفر از ياران موسي
خداوند در اين باره فرموده است: «وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسي لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّي نَرَي اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ، ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»؛ «و چون گفتيد: اي موسي! تا خدا را آشکار نبينيم هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد. پس - در حالي که مينگريستيد - صاعقه شما را فرو گرفت ، پس شما را پس از مرگتان برانگيختيم باشد که شکرگزاري کنيد». [4] .
اين آيه به نظر عموم مفسران شيعه و اهل سنّت، تصريح در مردن و زنده شدن دارد. [5] .
زنده شدن کشته بنياسرائيل:
در اين باره در قرآن مجيد ميخوانيم: «وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فيها وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ ، فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها کَذلِکَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتي وَ يُريکُمْ آياتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»؛ «وچون شخصي را کشتيد و درباره او با يکديگر به ستيزه برخاستيد، و حال آنکه خدا، آنچه را کتمان ميکرديد، آشکار گردانيد. ، پس فرموديم: پارهاي از آن [گاو سر بريده را] به آن [مقتول] بزنيد [تا زنده شود] اين گونه خدا مردگان را زنده ميکند و آيات خود را به شما مينماياند، باشد که بينديشيد». [6] .
اين آيه نيز همانند آيه قبل از سوي بيشتر مفسران شيعه و اهل سنّت، بر وقوع رجعت و بازگشت به دنيا تفسير شده است. [7] .
زنده شدن هزاران نفر:
خداوند درباره اين حقيقت فرموده است: «آيا از [حال] کساني که از بيم مرگ از خانههاي خود خارج شدند و هزاران تن بودند، خبر نيافتي؟ پس خداوند به آنان گفت: تن به مرگ بسپاريد. آن گاه آنان را زنده ساخت. آري، خداوند نسبت به مردم، صاحب بخشش است، ولي بيشتر مردم سپاسگزاري نميکنند». [8] .
اين آيه نيز به تصريح اغلب مفسران شيعه و سني، بر وقوع رجعت درامتهاي گذشته دلالت دارد. شيعه علاوه بر آيات ياد شده، به زنده شدن عزير نبي پس از يکصد سال [9] و زنده شدن افراد فراواني به دست حضرت عيسي بن مريمعليها السلام و به اذن خداوند [10] اشاره کرده، اين مطلب را قطعي دانستهاند. که در امتهاي گذشته، از جمله حوادث بسيار مهم زنده شدن مردگان بوده است.
بزرگان علماي شيعه، پس از ذکر آيات فوق به روايات فراواني از رسول گرامي اسلامصلي الله عليه وآله استدلال کردهاند، مانند: «هر آنچه در امتهاي گذشته رخ داده درامت من نيز اتفاق خواهد افتاد». اين مجموعه روايات بيش از آنکه در جوامع روايي شيعه ذکر شده باشد، [11] در کتابهاي اهل سنّت آمده است. [12] .
ب) آيات تأويل شده به رجعت در آخرالزمان
از روايات معصومينعليهم السلام استفاده ميشود: برخي از آيات قرآن به رجعت در زمان ظهور حضرت مهديعليه السلام تأويل ميشود.
1. خداوند درباره خروج «دابةالارض» ميفرمايد: «و چون قول [عذاب] بر ايشان واجب گردد، جنبندهاي را از زمين براي آنان بيرون ميآوريم که با ايشان سخن گويد که: مردم [چنان که بايد] به نشانههاي
ما يقين نداشتند». [13] .
در تفسير و تأويل اين آيه، بين شيعه و اهل سنّت اختلاف شديدي وجود دارد؛ در حالي که اهل سنّت دابةالارض را موجودي بسيار عجيب و غريب معرفي کردهاند؛ [14] شيعه با استناد به روايات فراواني، آن را انساني والا مقام دانستهاند [15] که رجعت کرده، صف کافران را از مؤمنان جدا ميسازد. اين انسان کسي نيست جز اوّلين امام شيعيان حضرت عليعليه السلام که خود فرمود: «وَاِنّي... الدّابَةُ التي تُکَلِّمُ الناسَ». [16] .
2. در آيهاي ديگر آمده است: «و آن روز که از هر امتي، گروهي از کساني را که آيات ما را تکذيب کردهاند، محشور ميگردانيم. پس آنان نگه داشته ميشوند تا همه به هم بپيوندند». [17] .
در ذيل اين آيه نيز روايات فراواني از ائمه معصومينعليهم السلام وارد شده که گوياي بازگشت انسانهايي در عصر ظهور حضرت مهديعليه السلام است. و اين گونه استدلال شده که در آيه به برانگيخته شدن عدهاي محدود اشاره گشته است؛ در حالي که در قيامت همه انسانها محشور ميشوند. به علاوه سياق آيات در مقام بيان رخدادهايي است که در دنيا و قبل از قيامت است و پس از چند آيه، حوادث مربوط به قيامت را بيان کرده است. [18] .
علاوه بر اين آيات، بزرگان شيعه به آياتي همچون آيه 11 سوره «غافر» نيز براي اثبات رجعت استناد کردهاند.
پس عمده ادله معتقدان به رجعت آيات و روايات است و هر چند اکثر روايات مورد نظر در ذيل آيات ذکر شده است؛ ولي اين روايات به قدري فراوان است که افرادي از بزرگان علماي شيعه، اين روايات را «متواتر» دانستهاند.
از جمله کساني که معتقدند روايات رجعت متواتر است، ميتوان به شيخ طوسيرحمه الله [19] ، شيخ صدوقرحمه الله [20] ، علامه مجلسيرحمه الله [21] ، مرحوم مظفر [22] و علامه طباطبايي [23] اشاره کرد.
برخي از اين روايات از اين قرار است:
1. امام باقرعليه السلام فرمود: «اَيّامُ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ ثَلاثَةٌ: يَوْمُ يَقُومُ القائِمُ وَيومُ الکَرَّةِ وَيَوْمُ الْقِيامَةِ» [24] ؛ «روزهاي خداي عزوجل سه تاست: روزي که قائم قيام خواهد کرد، روز رجعت و روز قيامت».
2. از امام سجّادعليه السلام نقل شده است که ذيل آيه شريفه «اِنَّ الذي فَرَضَ عَلَيْکَ القُرآن لَرادُّکُ اِلي مَعاد» [25] فرمود: «پيامبرتان و اميرمؤمنان و امامان به سوي شما باز ميگردند». [26] .
علاوه بر آيات و روايات، ادعيه و زيارت نامههاي فراواني نيز به رجعت اشاره کردهاند؛ از جمله: دعاي مشهور عهد، [27] دعاي روز سوم شعبان، [28] زيارت جامعه، [29] زيارت اربعين، [30] برخي زيارتهاي امام حسينعليه السلام؛ و زيارت ابوالفضلعليه السلام. [31] .
علاوه بر ادله نقلي (آيات و روايات) که براي اثبات رجعت به آنها اشاره شد، علما يکي ديگر از راههاي اثبات رجعت را «اجماع» دانستهاند. از کساني که ادعاي اجماع و اتفاق علما را بيان کردهاند، ميتوان به بزرگاني همچون سيد مرتضي [32] ، امين الاسلام طبرسيرحمه الله [33] ، شيخ مفيدرحمه الله [34] ، شيخ حر عاملي [35] و علامه مجلسيرحمه الله [36] اشاره کرد.
البته درباره رجعت شبهاتي نيز مطرح شده که در کتابهاي مفصل به آنها پاسخ داده شده است.
در پايان بد نيست اشارهاي داشته باشيم به رجعت کنندگان:
از مجموع روايات ميتوان رجعت کنندگان را به صورت ذيل مورد اشاره قرار داد:
1. رجعت پيامبر گرمي اسلامصلي الله عليه وآله [37] .؛
2. رجعت عليعليه السلام و تکرار آن [38] .؛
3. رجعت امام حسينعليه السلام و اينکه آن حضرت اولين رجعت کننده خواهد بود [39] .؛
4. رجعت معصومينعليهم السلام [40] .؛
5. رجعت پيامبران گذشته [41] .؛
6. رجعت مؤمنان محض و کافران محض [42] .؛
7. رجعت تمامي معتقدان به امر ولايت [43] .؛
8. رجعت برخي از اصحاب پيامبران [44] .؛
9. رجعت برخي زنان مؤمن [45] .
ب) نقش اعتقاد به رجعت در زندگي معتقدان
بدون ترديد، همانگونه که «انتظار فرج» عبادتي بس بزرگ است و نقش مهم و به سزايي در پويايي و تحرک جامعه دارد، اعتقاد به رجعت و بازگشت به دنيا در زمان دولت کريمه نيز ميتواند نقش مهم و به سزايي در نشاط ديني و اميد به حضور در حکومت جهاني حضرت مهديعليه السلام ايفا کند؛ چرا که انسان با ديدن افرادي که تمام عمر خود را در انتظار ظهور حضرت مهديعليه السلام سپري کردهاند و آن گاه بدون درک ظهور از دنيا ميروند، دچار سرخوردگي شده و حتي در مقام انتظار نيز دچار يأس خواهد شد! اما اگر بداند در هنگام ظهور - در صورت دارا بودن شرايط - امکان بازگشت او به دنيا و حضور در محضر آخرين امام را دارد، در اميدواري او نقش بسياري خواهد داشت.
علاوه بر آنچه ذکر شد، از آنجايي که در روايات آمده يک گروه از رجعت کنندگان کسانياند که داراي ايمان محض هستند، شخص علاقهمند به درک محضر آخرين حجّت الهي، نهايت تلاش خود را به کار خواهد بست تا به درجات بالاي ايمان رسيده و در زمره رجعت کنندگان باشد. همچنين در روايات فراواني مداومت بر دعاها و انجام کارهايي جهت بازگشت در هنگام حکومت حضرت مهديعليه السلام، توصيه شده است که خود جنبه عبادي داشته و در تکامل روح انسان بسيار مؤثر است.
پی نوشت ها:
[1] اصول مذهب الشيعه عرض و نقد، ج 3، ص 911؛ الشيعه و تحريف القرآن، ص 25.
[2] عقايد الاماميه، ص 120.
[3] الجامع لاحکام القرآن، ج 5، ص 253؛ تيسيرالتفسير، ج 7، ص 368؛ حاشية الصاوي، ج 4، ص 1193.
[4] بقره (2)، آيه 56 - 55.
[5] مجمعالبيان، ج 2 - 1، ص 252؛ تفسير قمي، ج 1، ص 46؛ الجامع لاحکام القرآن، ج 1، ص 403؛ مدارک التنزيل، ج 1، ص 53.
[6] بقره (2)، آيه 73 - 72.
[7] تفسير الميزان، ج 1، ص 204؛ الجامع لاحکام القرآن، ج 1، ص 462؛ تفسير طبري، ج 1، ص 268.
[8] بقره (2)، آيه 243.
[9] همان، آيه 259.
[10] آل عمران (3)، آيه 29.
[11] من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 203، کمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 529.
[12] تفسير ابن کثير، ج 2، ص 351؛ ج 4، ص 491؛ المستدرک علي الصحيحين، ج 1، ص 218؛ السنة للمروزي، ج 1، ص 18؛...
[13] سوره نمل (27)، آيه 82.
[14] تفسير سمرقندي، ج 2، ص 505؛ درالمنثور، ج 6، ص 381؛ الفتوحات الالهيه، ج 3، ص 327.
[15] من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 589؛ علل الشرايع، ج 1، ص 164؛ الأمالي طوسي، ص 205؛ ارشاد القلوب، ج 2، ص 255.
[16] الکافي، ج 1، ص 197، ح 3.
[17] نمل (27)؛ آيه 83.
[18] مجمعالبيان؛ ج 8 - 7، ص 366؛ تفسير الميزان، ج 15، ص 570.
[19] رسالة العقايد الجعفريه، ص 250.
[20] الخصال، ص 108.
[21] بحارالانوار، ج 53، ص 122.
[22] عقايد الاماميه، ص 297.
[23] تفسير الميزان، ج 2، ص 107.
[24] الخصال، ص 108.
[25] قصص (28)، آيه 85.
[26] تفسير قمي، ج 2، ص 147.
[27] بحارالانوار، ج 53، ص 95، ح 111.
[28] مصباح المتهجد، ص 543.
[29] من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 613.
[30] مصباح المتهجد، ص 730.
[31] بحارالانوار، ج 98، ص 359.
[32] همان، ج 53، ص 94، ح 105.
[33] رسائل الشريف، ج 1، ص 125.
[34] مجمعالبيان، ذيل آيه 83 سوره نمل.
[35] سلسله مؤلفات مفيد، ج 4، ص 46.
[36] الايقاظ من الهجعة، ص 33.
[37] بحارالانوار، ج 53، ص 122.
[38] تفسير قمي، ج 1، ص 147.
[39] الکافي، ج 1، ص 197؛ بصائرالدرجات، ص 199.
[40] تفسير عياشي، ج 2، ص 282؛ الکافي، ج 8، ص 206.
[41] بحارالانوار، ج 53، ص 15.
[42] تفسير قمي، ج 1، ص 247.
[43] الکافي، ج 8، ص 247.
[44] همان، ج 4، ص 131؛ ج 3، ص 536.
[45] تفسير عياشي، ج 2، ص 35.